2014-12-05، 09:35
روزی دانشمندى آزمایش جالبى انجام داد.او یک آکواریوم ساخت و با قرار دادن دیوار شیشه اى در وسط آکواریوم آن را به دو بخش تقسیم کرد .
در یک بخش،ماهى بزرگى قرار داد و در بخش دیگر ماهى کوچکى که غذاى مورد علاقه ماهى بزرگتر بود .
ماهى کوچک،تنها غذاى ماهى بزرگ بود و دانشمند به او غذاى دیگرى نمیداد .
او براى شکارماهى کوچک،بارهابه سویش حمله برد ولى هر بار بادیوار نامریی برخورد مى کرد،همان دیوار شیشه اى که او رااز غذاى مورد علاقه اش جدا میکرد .
پس ازمدتى،ماهى بزرگ از حمله به ماهى ک
وچک دست برداشت.او باور کرده بود که رفتن به آن سوى آکواریوم و شکار ماهى کوچک،امرى محال و غیر ممکن است !
در پایان،دانشمند شیشه وسط آکواریوم را برداشت و راه ماهی بزرگ را باز گذاشت.ولى دیگر هیچگاه ماهى بزرگ به ماهى کوچک حمله نکرد و به آن سوى آکواریوم نیز نرفت !
می دانید چرا؟
دیوار شیشه اى دیگر وجود نداشت،اما ماهى بزرگ در ذهنش دیوارى ساخته بود که از دیوار واقعى سختتر و بلندتر مى نمود و آن دیوار،دیوار بلند باور خود بود!باوری از جنس محدودیت!باوری به وجود دیواری بلند و غیر قابل عبور ! باوری از ناتوانی خویش !
در پایان،دانشمند شیشه وسط آکواریوم را برداشت و راه ماهی بزرگ را باز گذاشت.ولى دیگر هیچگاه ماهى بزرگ به ماهى کوچک حمله نکرد و به آن سوى آکواریوم نیز نرفت !
می دانید چرا؟
دیوار شیشه اى دیگر وجود نداشت،اما ماهى بزرگ در ذهنش دیوارى ساخته بود که از دیوار واقعى سختتر و بلندتر مى نمود و آن دیوار،دیوار بلند باور خود بود!باوری از جنس محدودیت!باوری به وجود دیواری بلند و غیر قابل عبور ! باوری از ناتوانی خویش !
موفقیت یک انتخاب است نه یک اتفاق