2014-12-15، 03:15
گسیختن زنجیر
خداوند را سپا سگزارم که توفیق سالم زیستن را به من هدیه داده است. روزهای اول اعتیادم را به خوبی به یاد دارم، رو زهایی که تا چندی پیش به خوبی و خوشی از آنها یاد م یکردم و آرزو داشتم که ا یکاش م يشد با مصرف کم، بیشترین لذت را از مواد م یبردم.ولی افسوس که نم یدانستم چه بلای خانمان سوزی بر سر خود و خانواد هام م یآورم. اوایل دوران مصرف موا دمخدر، با افراد بزر گتر از خودم، احساس بزرگ بودن و با اهمیت بودن م یکردم و آنها هم با ویژگی خاص معتادان و با مهارت و زیرکی مرا تأیید می کردند و به همین دلیل خودم را برتر از دیگران م یدانستم. در این زمان کسانی را که توان ترک اعتیاد را نداشتند، افراد بدبخت و بیچاره م یدانستم و تصورم این بود که با دیدن آنها پخته شده ام و چون با آنها موقعیت متفاوتی دارمدر مسیر اعتیاد قرار نم یگیرم. ولی تا چشم باز کردم، زمان گذشته بود و من معتاد سرسختی شده بودم که خود را دور م یزدم و با واقعیت نمیتوانستم زندگی کنم و با درو غهایی که به خودم و دیگران م یگفتم، باز هم نم یتوانستم قبول کنم که معتاد شد هام. من برای لفظ معتاد، حد و مرز قایل بودم.معتاد را کسی م یدانستم که تزریق م یکند و در خراب هها و درکنار جوی خیابان م یخوابد و یا به واسطه نداشتن سلامت عقل، برای رسیدن به مواد مصرفی، دست به انواع جر مها و جنای تها م یزند. چیزی که من خودم را از آن دور م یدیدم. در حالی که بعد از گذشت مدت زمان كوتاهي، تمامی این صف تها و بدتر از آنها را هم داشتم.مواد مخدر با من کاری کرده بود که کاملاً سلامت عقل را از دست داده بودم و نهایتاً برای تأمین مصرف خود مجبور به فروش مواد شدم و دست آخر اینکه الان كه این نامه را م ینویسم به همین دلیل و به همین سادگی به هشت سال حبس محکوم شد ه ام.من امروز در سن سي وپنج سالگی با پانزده سال تخریب یک سال و ده روز است که در ندام تگاه مرکزیقزوین پیام این انجمن را دریافت کرد هام و تازه متوجه عمق فاجعه و حیثیت از دست رفته خود شد هام. زمانی که با این انجمن آشنا شدم، دوستان بهبودی زیادی پیدا کرد ه ام. چه دوستانی که در زندان و چه گروهی که هر هفته س هشنبه از بیرون زندان برای دادن پیام عشق امید و سالم زیستن و زندگی کردن م یآیند و کمک یک معتاد به معتاد دیگر را ب هخوبی انجام م یدهند.من در این مدت تا شش ماه پاکی میترسیدم از مرخصی استفاده کنم و از پاک بودن در بیرون از زنداناطمینان نداشتم. چون فکر نم یکردم پیام انجمن به بیرون از زندان هم گسترش پیدا کرده باشد و حتی همباز یهای گذشت ه ام، دوستان پاکی فعل یام باشند. ولی به لطف خدا و کمک همدردانم، وقتی به مرخصی رفتم به این واقعیتهای شیرین و عجیب پیبردم. اکنون در هنگام مرخصی از زندان ضمن اینکه خود را در شرایط مصرف قرار نم یدهم و با برادرم هم به علت مصرف مواد، ارتباط برقرار نم یکنم و در جلسات شهرمان شرکت مینمایم.امروز تعداد زیادی از دوستان بهبودی در جلسات قزوین پیام این انجمن را دریافت م یکنند. این در نگاهمن زیباترین معجزه خداوند است.همگی شما را دوست دارم بخاطر اینکه خداوند شما را دوست میدارد.
خداوند را سپا سگزارم که توفیق سالم زیستن را به من هدیه داده است. روزهای اول اعتیادم را به خوبی به یاد دارم، رو زهایی که تا چندی پیش به خوبی و خوشی از آنها یاد م یکردم و آرزو داشتم که ا یکاش م يشد با مصرف کم، بیشترین لذت را از مواد م یبردم.ولی افسوس که نم یدانستم چه بلای خانمان سوزی بر سر خود و خانواد هام م یآورم. اوایل دوران مصرف موا دمخدر، با افراد بزر گتر از خودم، احساس بزرگ بودن و با اهمیت بودن م یکردم و آنها هم با ویژگی خاص معتادان و با مهارت و زیرکی مرا تأیید می کردند و به همین دلیل خودم را برتر از دیگران م یدانستم. در این زمان کسانی را که توان ترک اعتیاد را نداشتند، افراد بدبخت و بیچاره م یدانستم و تصورم این بود که با دیدن آنها پخته شده ام و چون با آنها موقعیت متفاوتی دارمدر مسیر اعتیاد قرار نم یگیرم. ولی تا چشم باز کردم، زمان گذشته بود و من معتاد سرسختی شده بودم که خود را دور م یزدم و با واقعیت نمیتوانستم زندگی کنم و با درو غهایی که به خودم و دیگران م یگفتم، باز هم نم یتوانستم قبول کنم که معتاد شد هام. من برای لفظ معتاد، حد و مرز قایل بودم.معتاد را کسی م یدانستم که تزریق م یکند و در خراب هها و درکنار جوی خیابان م یخوابد و یا به واسطه نداشتن سلامت عقل، برای رسیدن به مواد مصرفی، دست به انواع جر مها و جنای تها م یزند. چیزی که من خودم را از آن دور م یدیدم. در حالی که بعد از گذشت مدت زمان كوتاهي، تمامی این صف تها و بدتر از آنها را هم داشتم.مواد مخدر با من کاری کرده بود که کاملاً سلامت عقل را از دست داده بودم و نهایتاً برای تأمین مصرف خود مجبور به فروش مواد شدم و دست آخر اینکه الان كه این نامه را م ینویسم به همین دلیل و به همین سادگی به هشت سال حبس محکوم شد ه ام.من امروز در سن سي وپنج سالگی با پانزده سال تخریب یک سال و ده روز است که در ندام تگاه مرکزیقزوین پیام این انجمن را دریافت کرد هام و تازه متوجه عمق فاجعه و حیثیت از دست رفته خود شد هام. زمانی که با این انجمن آشنا شدم، دوستان بهبودی زیادی پیدا کرد ه ام. چه دوستانی که در زندان و چه گروهی که هر هفته س هشنبه از بیرون زندان برای دادن پیام عشق امید و سالم زیستن و زندگی کردن م یآیند و کمک یک معتاد به معتاد دیگر را ب هخوبی انجام م یدهند.من در این مدت تا شش ماه پاکی میترسیدم از مرخصی استفاده کنم و از پاک بودن در بیرون از زنداناطمینان نداشتم. چون فکر نم یکردم پیام انجمن به بیرون از زندان هم گسترش پیدا کرده باشد و حتی همباز یهای گذشت ه ام، دوستان پاکی فعل یام باشند. ولی به لطف خدا و کمک همدردانم، وقتی به مرخصی رفتم به این واقعیتهای شیرین و عجیب پیبردم. اکنون در هنگام مرخصی از زندان ضمن اینکه خود را در شرایط مصرف قرار نم یدهم و با برادرم هم به علت مصرف مواد، ارتباط برقرار نم یکنم و در جلسات شهرمان شرکت مینمایم.امروز تعداد زیادی از دوستان بهبودی در جلسات قزوین پیام این انجمن را دریافت م یکنند. این در نگاهمن زیباترین معجزه خداوند است.همگی شما را دوست دارم بخاطر اینکه خداوند شما را دوست میدارد.
محسن - زندان مركزي قزوين