2014-12-15، 03:27
آن سوی در آهنی بزرگ
علی هستم، معتاد و قبل از هر چیز سپاسگزار خداوندم ب هخاطر یک روز پاک دیگرو نعمت بهبودی که در زندان وبعد از سا لها اعتیاد فعال به من داد. یادم میآید بهخاطربیماری اعتیاد و در سن کودکی به خاطر رفتارهاي معتا دگونه همیشه توسط پدرمشکنجه میشدم و به علت ناشناخته بودن بیمار ی ام از این رفتار بدی که پدرم با منداشت حسابی شاکی بودم همیشه سعی میکردم از او و خانه دور باشم و پدرم هم مرااز خانه طرد کرده بود و این اواخر از اینکه پدری به این بیمسئولیتی دارم همیشه از اوکینه داشتم و میگفتم چطور همه میگویند هیچ پدر و مادری بد فرزندان خودش رانمیخواهد. پس چرا پدر من، مرا در سن 7- 8 سالگی از خانه بیرون میکرد و نسبتبه من ظلم میکرد. ولی حالا که توسط انجمن معتادا ن گمنام با بیماریم آشنا شد ه ام وشاخه های آن را شناسایی میکنم نه تنها از پدرم دلگیر نیستم، بلکه آرزو دارم روزیبه خاطر صدماتی که به آنها زدم از ایشان جبران خسارت کنم. معتقدم بیشتر، بیماریاعتیاد بود که مرا از این زندان به آن زندان برد تا اینکه مصرف موا دمخدر.
من قبل از اینکه با موا دمخدر آشنا شوم و یا مصرف كرده باشم از آن وحشت داشتمولی این بیماری آنقدر مرموز و پیشرونده است که مرا به اینجا کشاند. اکنون که اینها رامینویسم نه سال است که در زندان هستم دوازده سال و شش میلیون جریمه داشتم وطی خلافی که سال پیش در زندان کردم حبس ابد هم گرفته ام ولی با این حال احساسخیلی خوبی دارم.احساسی که در طول عمرم آن را تجربه نکرده بودم. قبلاً من فقط دیوارهای بلندیرا که اجبار مصرف مواد مخدر برایم بنا کرده بود را میدیدم و هیچ وقت نمیتوانستمچیزی غیر از مواد را ببینم ولی حالا زندگی به من لبخند میزند. زندگی که قبل از آشناشدن با انجمن هر روز از خدا پایانش را میخواستم و آرزوی مرگ میکردم. اکنون کهاین نامه را مینویسم پاکم و پرانرژی. به امید روزی که معتادی در دنیا از درد اعتيادنميرد. باسپاس فراوان.
علی هستم، معتاد و قبل از هر چیز سپاسگزار خداوندم ب هخاطر یک روز پاک دیگرو نعمت بهبودی که در زندان وبعد از سا لها اعتیاد فعال به من داد. یادم میآید بهخاطربیماری اعتیاد و در سن کودکی به خاطر رفتارهاي معتا دگونه همیشه توسط پدرمشکنجه میشدم و به علت ناشناخته بودن بیمار ی ام از این رفتار بدی که پدرم با منداشت حسابی شاکی بودم همیشه سعی میکردم از او و خانه دور باشم و پدرم هم مرااز خانه طرد کرده بود و این اواخر از اینکه پدری به این بیمسئولیتی دارم همیشه از اوکینه داشتم و میگفتم چطور همه میگویند هیچ پدر و مادری بد فرزندان خودش رانمیخواهد. پس چرا پدر من، مرا در سن 7- 8 سالگی از خانه بیرون میکرد و نسبتبه من ظلم میکرد. ولی حالا که توسط انجمن معتادا ن گمنام با بیماریم آشنا شد ه ام وشاخه های آن را شناسایی میکنم نه تنها از پدرم دلگیر نیستم، بلکه آرزو دارم روزیبه خاطر صدماتی که به آنها زدم از ایشان جبران خسارت کنم. معتقدم بیشتر، بیماریاعتیاد بود که مرا از این زندان به آن زندان برد تا اینکه مصرف موا دمخدر.
من قبل از اینکه با موا دمخدر آشنا شوم و یا مصرف كرده باشم از آن وحشت داشتمولی این بیماری آنقدر مرموز و پیشرونده است که مرا به اینجا کشاند. اکنون که اینها رامینویسم نه سال است که در زندان هستم دوازده سال و شش میلیون جریمه داشتم وطی خلافی که سال پیش در زندان کردم حبس ابد هم گرفته ام ولی با این حال احساسخیلی خوبی دارم.احساسی که در طول عمرم آن را تجربه نکرده بودم. قبلاً من فقط دیوارهای بلندیرا که اجبار مصرف مواد مخدر برایم بنا کرده بود را میدیدم و هیچ وقت نمیتوانستمچیزی غیر از مواد را ببینم ولی حالا زندگی به من لبخند میزند. زندگی که قبل از آشناشدن با انجمن هر روز از خدا پایانش را میخواستم و آرزوی مرگ میکردم. اکنون کهاین نامه را مینویسم پاکم و پرانرژی. به امید روزی که معتادی در دنیا از درد اعتيادنميرد. باسپاس فراوان.
عبدالعلی.م از زندان قزل حصار