2014-12-27، 07:38
من تا بیاد دارم دست به دعا بودم البته دعای من بیشتر تهیه لیست و فرمایش و دستور کشتن و نابودی و بدبخت کردن این و آن بود و هیچکدام از خواسته های من احقاق نشد و من متوجه شدم که خداوند از من خوشش نمیآید و دوست ندارد به نیازها و خواسته های من جواب بدهد. خیلی از آرزوهام درهمان آرزو ماند و من دیگر دعا نمیکردم و بیشتر به ائمه و انبیا متوصل میشدم و از آنها هم هیچ خیری ندیدم و بمرور دعا و تقاضاهایم فقط دعاهایی مثل دعای فرج و عمیجیب شد و احساس کردم که بهتر است سکوت و قهر کنم و چیزی نخوام. البته چندین بار اتفاق افتاد که زندگیم از بحرانی رهایی پیدا کرد و دوباری پسرانم زیر ماشین رفتند و در بخش بیمارستان بستری شدند و بنابر خواهش همسرم که مدعی بود دعای پدر اجابت میشود دعا کردم و نتیجه گرفت و من توقع و انتارم وسعت بیمارکونه داشت...