2014-12-28، 12:45
من فکر میکردم این دنیا و خداوند به من یک زندگی ایده آل تمام و کمال در رفاه کامل بدهکار است و من از این حق و سهم خودم محروم مانده ام و باید به هرترتیب شده است آنرا به دست بیاورم، حتی اگر ق خودم را از گلوی کسی و کسانی بیرون بکشم. از اینکه خداوند حقم را به من نداده است، شروع به تمرد و خطا و گناه و نافرمانی میکردم. من فکر میکردم با این کارها باعث خشم و عصبانیت خداوند شده و حالش را به این وسیله خراب خواهم کرد. نمیدانستم که من هیچ صدمه ای نمیتوانستم به خداوند بزنم. بله فقط به خودم ایت و آسیب میرساندم. من با اینکارهایی که میکردم خودم را از انرژی خداوند محروم میکردم و این محرومیت باعث ضعف سیستم دفاعی من شده و انواع گوناگون میکروب و ویروس و انگل و بیماریهای خطرناک و افسردگی و ترس باعث خراب شدن روابط و اوضاع عمومی من شده و انواع گوناگون آسیب ها در زندگیم و آشفتگی در روابط و قابلیت هایم به من وارد میشد، اگر هم خداوند من را به تمام خواسته هام میرساند من به راحتی به خودم توسط همان داشته ها صدمه میزدم...