2015-01-06، 02:47
بي تاب تو مه ، مهر تو اش مهر بقا بود ..
چون مرغك پر بسته به محراب دعا بود ...
نه اهل خرد بود و نه از طايفه ي وهم ...
بيچاره به تقدير و قضا، بند بلا بود ...
در حسرت روي تو ، به تب بود و تمنا ....
نوميد ز درمان و در اميد شفا بود ...
اندر طلب "عشق" همي بي دل و شيدا ...
صوفي وش بي "معرفت" از رقص سما بود ...
گم راه تو را نور چه باشد ؟ كه در "اغنا"
گل واژه ي "توحيد" بر آدم زخدا بود ...
در وادي "حيرت" به شب افروزي شمعت ....
چون شاپركي سوخته مشتاق "فنا" بود ...
اي شاه ز ملك دل تو ، چون برود ماه !!...
آن بنده ي درگاه كه مجذوب شما بود ....
"با احترام و اجازه شاعر عزيز "مژگان عليمرادي"
چون مرغك پر بسته به محراب دعا بود ...
نه اهل خرد بود و نه از طايفه ي وهم ...
بيچاره به تقدير و قضا، بند بلا بود ...
در حسرت روي تو ، به تب بود و تمنا ....
نوميد ز درمان و در اميد شفا بود ...
اندر طلب "عشق" همي بي دل و شيدا ...
صوفي وش بي "معرفت" از رقص سما بود ...
گم راه تو را نور چه باشد ؟ كه در "اغنا"
گل واژه ي "توحيد" بر آدم زخدا بود ...
در وادي "حيرت" به شب افروزي شمعت ....
چون شاپركي سوخته مشتاق "فنا" بود ...
اي شاه ز ملك دل تو ، چون برود ماه !!...
آن بنده ي درگاه كه مجذوب شما بود ....
"با احترام و اجازه شاعر عزيز "مژگان عليمرادي"
خدا را دوست دارم ....
*********** ابر را در بيكرانه آسمان ميگرياند ، تا غنچه ي حقيري را روي زمين بخنداند ....