2015-01-14، 11:23
بیماری اعتیاد بقدری مرموز و مکار است که امکان نمیدهد، خودم را بصورت واقعی و در شکل و قالب معتاد و بیماری اعتیاد ببینم. من هر موقع در جلسه و کلاس کارکرد قدم و سنتها شرکت میکنم، خودم را بانام شاپور هستم، معتاد معرفی میکنم که این اسم در قسمت ضمیرنیمه ناخودآگاهم حک شود و بدانم که من هرگز بهبودی پیدا نخواهم کرد و این توهم را وقتی کنار میگذارم، به همانگونه که اصول به من آموخته است، احساس آرامش میکنم و من به دنبال بهبودیم هستم و حق انتخاب زمانی خوب است،که درست انتخاب کنم،من وقتی وسوسه میشوم بدون کنترل و فکر کردن به دنبال فرمایشات وسوسه حرکت میکنم، اما وقتی بیماری خودم را میپذیرم، خودم را وادار میکنم که برای این بیماری راه و روش بهبودی را مهیا کنم. میدانم وسوسه خوب نیستو اراده کافی و قدرت برای برطرف کردن وسوسه ندارم و این عجز ناتوانی من در مقابل کنترل بیماریم به تنهایی است. ما اکنون حق انتخاب دارم و خودم را مجبور نمیکنم که به خیلی از وسوسه ها پاسخ مثبت دهیم. وسوسه فکری و اجبار به مصرف یکی از بازوهای قدرتمند بیماری اعتیاد است و من به تنهایی قادر نیستم از پس این وسوسه و قدرت بیماری اعتیاد بربیایم.