2015-02-06، 09:08
من مواد مخدر و اعتیاد را یک شوخی تفریحی میدانستم، مانند قلیان کشیدن که مثلاً برای صمیمیت قلیان میکشند. من هم در ابتدای شروع مصرفم اینگونه بود و بعداز چند ماه با یک سفر که رفتم متوجه شدم که من هم خودم را دستی دستی بدبخت کردم. از همان موقع بفکر ترک افتادم در ابتدا با استراحت در خانه و سفرهای تفریحی قصد ترک داشتم. اما فهمیدم فایده ای ندارد و سپس سراغ دکتر و تخصص های کلاش و دروغین رفتم و در نه بیمارستان و یک تیمارستان بستری شدم و باز فایده نداشت و به سراغ کلاش و کلاهبرداران سنتی و دعانویسها و ..... رفتم و آنها هم دارو ندارم را گرفتند و اعتیادم را به قرص و داروهای محرک هم کشاندند. بیشتر معتادان تجربه ترک را به تنهایی را دارند. اما کمتر به گوشمان خورده که توانسته باشند، زمان زیادی رابه تنهایی در ترکباقی بمانند. چون در تنهایی قادر به درک و شناخت و جنبه های دیگر بیماری اعتیاد نمیشوند. خصوصاً خلا معنوی و نداشتن ارتباط روحانی باخودشان را هرگز در تنهاییو بدون راهنما پر نخواهد شد. احساسات جابجا شده و افکار درگیر و ناشناخته در مغزشان لبریز میشود.افکار مخرب و ناامیدی با احساساتی که راه ابرازشان را نمیدانند، که زندگی بدون موادمخدر برایشان غیرقابل تحمل و دردناک است. بیشتر معتادانی که به این مرحله رسیدند، لغزش کردند و یا خودکشی نمودند. آنها با احساس پوچی،ترس و استرس، تنهایی وانزوا وکمبود انرژی برای ادامه دادن در پاکی امکان پذیر نبود.