2015-02-06، 09:10
در ابتدا با شوخی و تفریح شروع کردم. وقتی متوجه اعتیادم شدم تلاشهای خودم را کردم. اما همه بی نتیجه بود و روزهای تباهی و بدبختی خودم را میدیدم، متوجه شدم که عدم آگاهی من از قدرت و ویرانگری موادمخدر از حماقت خود من بود. من شنیده بودم و در خانواده بدبختی خیلیها منجمله پدر خودم را دیده بودم، اما چرا من بدون تفکر و مشورت با اهل فن وارد جرگه مصرف کنندگان شدم. البته متوجه بودم که من حال و حوصله شنیدن نصیحتهای دیگران را نداشتم و اصلاً امکان نداشت اجازه مصرفم را از اهل فنی بگیرم. در این مرحله و رابطه خودم و دیگران را مقصر دانسته و انواع گوناگون اذیت و آزار را به خودم و سپس به دیگران هم میرساندم و با سوءاستفادهاز ديگران قصد انتقام گرفتن داشتم و با انجام این اذیت و آزارها مقداری دلم خنک میشد و عاقبت کارم به خودکشی کشید و دوبار به تنهایی و دوبارهم به افراد خانواده و خودم مرگ موش خوراندم و فقط خداوند به دادم رسید. او فهمید که من عقلم را کاملاً از دست داده و تنها به فکر خودکشی خودم و دیگر اعضای خانواده اقدام کردم.