2015-02-06، 09:30
همسرم زودتر از من متوجه اعتیادم شد و از همان موقع با عجز و التماس و گریه و زاری میخواست که من دست از اعتیادم بردارم، اما من در عالم هپروت با غرور کاذب و مدیریت انکار اعتیادم را کتمان میکردم، من یک شرکت تاسیساتی و یک فروشگاه لوازم تاسیسات و همزمان سیزده اکیپ پیمانکار لوله کشی گاز منازل و کارخانجات و نصب موتورخانه شوفاز و چیلر برایم کار میکردند و عاقبت همه از کنارم رفتند و من خانه و باغی در بومهن و فروشگاه را از دست دادم و به تنهایی خودم مشغول بکار شدم و با بدقولی که انجام دادم مشتریان همه از دستم رفتند و من هم شرکت را منحل کردم و با یک کیف ابزار به استخدام کسانی درامدم که کارهای تعمیراتی داشتند و در همان موقع هم اعتیادم را انکار میکردم و در تمام این مدت همسرم همه طلاها و ارثیه خودش را برای ترک من به دکترها و متخصصان ترک خوراند اما من نه تنها ترک نکردم بلکه به انواع داروهای روانگردان و محرکها مبتلا و معتاد شدم. من چهار فرزند دارم و دوپسر بزرگ و دو دختر که موقع شروع رسمی مواد مخدر دختر کوچکم به دنیا آمد و اجباربه مصرف ورفتارهای معتادگونه و بیماری اعتياد موجب بی اعتباری و ورشکستگی مالی و عاطفی و روحی و روانی و در نهایت جسمی من شد. بیماری اعتيادي موجب خسارت زدن من به افراد خانواده و سایرین شده بود. نظم وامنیت افراد خانواده بابي مسئوليتي و بد اخلاقي ودروغگويی من تحت شعاع و بحران و آشفتگی قرار گرفته بودو قسمتي از بیماری اعتیاد من در روابط نامشروع با زنان بدکاره خلاصه شده بود. من به خاطر زندگی بااین افراد آنهاکینه و نفرت و رنجش را به همسر و فرزندانم منتقل کرده بودم وآنها همیشه دچار ترس و استرس، نگرانی ودلهره از جانب من ورفتارهای معتادگونه من بودند. از لحاظ عاطفی و ارتباطات با دیگران دچار ترس ونگرانی ودلهره شده و ارتباط خود را با اجتماع قطع کرده بودند. از لحاظ عاطفی واحساسي و قابلیتهای همسرداری و پدر بودن هم از بیماری من تأثیر منفی گرفته بودند و به مرور زمان خانواده نسبت به من کاملاً بی اعتماد شده واز جانب آنها طرد شدم.