2015-02-11، 10:34
از زمان کودکی اینطوری بودم که اگر چیزی بفکرم می افتاد تا اونو انجام نمیدادم و یا به آن نمیرسیدم، بیمار و مریض میشدم و این طرز فکر و رفتار بمرور زمان خیلی پیشرفته تر میشد و من فکر میکردم که نقطه مثبت و شخصیت کمال طلب من و از شاخصه های خوبی در زندگیم است و بغیر از اینکه باعث میشد با شتاب و عجله کردن اشتباهات فاحشی هم بکنم و این احساس در وجودم باعث شدند که برای نیاز و خواسته هایم پایم را در یک کفش کرده و بدون تفکر وارد بعضی روابط و امور و کارها شوم که بعدها خودم را در منجلاب کارهای خلاف و نادرستی و روابط نامشروع و خلافکاری گرفتار کنم. یکی از این گرفتاریهای بارز و شاخص در زندگی من همین رابطه شتاب و عجله و پافشاری روی خواسته هایم بود و من بدون تفکر بسراغ دوستان مصرف کننده میرفتم و از آنها تقاضای مواد میکردم.آنها هم به من هشدار میدادند که خودتو بدبخت نکن و من با پافشاری و حالت تهدید از آنها میخواستم و آنها هم با تردید و ناراضی یک بست تریاک به من میدادند و عاقبت متوجه شدم که نسنجیده و با لجبازی چیزی را بخواهم مطمئناً شکست خورده و اشتباه خواهم کرد. تاکنون به گذشته تیره و تارم نظری میاندازم همه جای این بدبختی دقیقاً از این خواسته های بیمارگونه لطمات شدیدی خوردم و با رفتارهای کلنگی و بدون مشورت و کاملاً احمقانه زندگیم را به مرحله و مرز نابودی کشاندم و این عجله و شتاب گاهی هنوزهم در افکار و روابطم دیده میشوند.