2015-02-16، 08:00
کوهنوردي که خيلي به خود ايمان داشت قصد بالا رفتن از کوهي را کرد. تقريباً نزديک قله کوه بود که مه غليظي سراسر کوه را گرفت. در اين هنگام از روي سنگي لغزيد و به پا
يين سقوط کرد. کوهنورد مرگ را جلوي چشمانش ديد و در حال سقوط از صميم قلب فرياد زد: «خدايا کجايي!»
ناگهان طناب ايمني که او را نگه ميداشت دور کمرش پيچيد و او را بين زمين و هوا معلق نگه داشت. مه غليظ بود و او جايي را نميديد و نميتوانست عکسالعملي انجام دهد. پس دوباره فرياد زد: «خدايا نجاتم بده!»
صدايي از آسمان شنيد که ميگفت: «آيا تو ايمان داري که من ميتوانم نجاتت دهم؟»
کوهنورد گفت: «بله.»
صدا گفت: «طناب را ببر!»
کوهنورد لحظهاي فکر کرد و سپس طناب را محکم دو دستي چسبيد. صبح زماني که گروه نجات براي کمک به کوهنورد آمدند چيز عجيبي ديدند؛ کوهنورد را ديدند که از سرماي هوا يخ زده بود و طنابي که به دور کمرش بسته شده است را دو دستي و محکم چسبيده است ولي او با زمين فقط يک متر فاصله داشت!
در بسياري از موارد ادعا مي کنيم که ايمان داريم.ولي فقط وقتي ايمان داريم که از نتيجه مطمئن باشيم!
اين معنيش ايمان نيست.
ناگهان طناب ايمني که او را نگه ميداشت دور کمرش پيچيد و او را بين زمين و هوا معلق نگه داشت. مه غليظ بود و او جايي را نميديد و نميتوانست عکسالعملي انجام دهد. پس دوباره فرياد زد: «خدايا نجاتم بده!»
صدايي از آسمان شنيد که ميگفت: «آيا تو ايمان داري که من ميتوانم نجاتت دهم؟»
کوهنورد گفت: «بله.»
صدا گفت: «طناب را ببر!»
کوهنورد لحظهاي فکر کرد و سپس طناب را محکم دو دستي چسبيد. صبح زماني که گروه نجات براي کمک به کوهنورد آمدند چيز عجيبي ديدند؛ کوهنورد را ديدند که از سرماي هوا يخ زده بود و طنابي که به دور کمرش بسته شده است را دو دستي و محکم چسبيده است ولي او با زمين فقط يک متر فاصله داشت!
در بسياري از موارد ادعا مي کنيم که ايمان داريم.ولي فقط وقتي ايمان داريم که از نتيجه مطمئن باشيم!
اين معنيش ايمان نيست.
موفقیت یک انتخاب است نه یک اتفاق