2015-02-20، 10:31
بهانه و دست آویز فکر بیمار من همیشه در جاده خاکی سیر و سفر دارد و بقول معروف همیشه چپکی کار میکند. اسیر احساسات است و در اصل باید اینطوری بگم که مانند خرچنگ داخل حلزون است که حلزون خودش یا همان لاک دفاعی خود را از دست داده و کاملاً آسیب پذیر و ضعیف است. من من وظیفه دارم که خودم را کاملاً از مسیر بیماری و آسیبهای دیگران محافظت کنم و خدارا شکر که اصول برنامه تمم ابزارهای علمی و کاربردی را به من داده است و من با رعایت این اصول میتوانم فقط برای امروز خودم را محافظت کنم و مراقب و مواظب بهبودی خودم باشم و همیشه تاکید میکنم که بهبودی من در راس هر کاری و احساس و عواطفی قرار دارد و با اجرای اصول و توجه به تابلوی اعلام خطر چیزهایی را که باید رعایت میکنم. احساسات بیمارگونه که من دارم، وسیله ایست مخرب و نابودگر ارزشهای خودم که باعث میشوند تا مسیر فکری یا عملی شخصیم در راستای بیماری تغییر کرده و به راه دیگری که باعث نابودی من میشود برود. با روشن بینی که نسبت به اصول برنامه و دوستان بهبودی در درک بیماری ام و برنامه بهبودی پیدا کرده ام، سعی دارم که اگر هر اتفاق ناگواری هم برایم بیافتد آن را به مصرف مواد ربط ندهم. هرچند بعضی از شرایط خیلی دردناک هستند و تحمل آن بسیار سخت است. مانند مرگ عزیزان و راهنما و یا ورشکستگی مالی و حیثیتی و تهمت و زندانی شدن است.