2015-04-10، 01:01
چارلی چاپلین : وقتی بچه بودم کنار مادرم میخوابیدم و هرشب یک آرزو میکردم . مثلا ارزو میکردم برایم اسباب بازی بخرد ، میگفت میخرم "به شرط انکه زود بخوابی"
یا آرزو میکردم بروم بزرگترین شهربازی دنیا ... میگفت : می برمت "به شرط اینکه بخوابی"
یکشب پرسیدم اگر بزرگ بشوم به ارزویم میرسم ؟ گفت : "میرسی اگر بخوابی "
هرشب با خوشحالی میخوابیدم ....
آنقدر خوابیدم که بزرگ شدم و آرزوهایم کوچک شدند....
دیشب مادرمو خواب دیدم ... پرسید هنوز هم شبها قبل از خواب به آرزوهایت فکر میکنی ؟ ..
گفتم : شبها نمی خوابم " ....
. گفت : مگر چه آرزویی داری ؟
گفتم : تو اینجا باشی و هیچ آرزویی نداشته باشم ....
گفت سعی خودم را میکنم به خوابت بیایم ، به شرط آنکه بخوابی ....
یا آرزو میکردم بروم بزرگترین شهربازی دنیا ... میگفت : می برمت "به شرط اینکه بخوابی"
یکشب پرسیدم اگر بزرگ بشوم به ارزویم میرسم ؟ گفت : "میرسی اگر بخوابی "
هرشب با خوشحالی میخوابیدم ....
آنقدر خوابیدم که بزرگ شدم و آرزوهایم کوچک شدند....
دیشب مادرمو خواب دیدم ... پرسید هنوز هم شبها قبل از خواب به آرزوهایت فکر میکنی ؟ ..
گفتم : شبها نمی خوابم " ....
. گفت : مگر چه آرزویی داری ؟
گفتم : تو اینجا باشی و هیچ آرزویی نداشته باشم ....
گفت سعی خودم را میکنم به خوابت بیایم ، به شرط آنکه بخوابی ....
خدا را دوست دارم ....
*********** ابر را در بيكرانه آسمان ميگرياند ، تا غنچه ي حقيري را روي زمين بخنداند ....