2015-04-26، 07:34
خورشیدم و شهاب ققبولم نمی کند ...!!
سیمرغم و عقاب قبولم نمی کند ....!!
عریان تر زشیشه و مطلوب سنگسار ....
این شهر بی نقاب قبولم نمی کند ...
ای روح بیقرار ، چه با طالعت گذشت ؟ ...
عکسی شدم که قاب قبولم نمی کند ...!!
این چندمین شب است که بیدار مانده ام ....
آن گونه ام ، که خواب قبولم نمی کند ....
بی تاب از تو گفتم : آوخ که قرنهاست ...
آن لحظه های ناب قبولم نمی کند ....
گفتم که با خیال ، دلی خوش کنم ،!! ولی ...
با این عطش ، سراب قبولم نمی کند ...
بی سایه تر زخویش ، حضوری ندیده ام ....
حق دارد ، آفتاب قبولم نمی کند ....
"محمد علی بهمنی"
سیمرغم و عقاب قبولم نمی کند ....!!
عریان تر زشیشه و مطلوب سنگسار ....
این شهر بی نقاب قبولم نمی کند ...
ای روح بیقرار ، چه با طالعت گذشت ؟ ...
عکسی شدم که قاب قبولم نمی کند ...!!
این چندمین شب است که بیدار مانده ام ....
آن گونه ام ، که خواب قبولم نمی کند ....
بی تاب از تو گفتم : آوخ که قرنهاست ...
آن لحظه های ناب قبولم نمی کند ....
گفتم که با خیال ، دلی خوش کنم ،!! ولی ...
با این عطش ، سراب قبولم نمی کند ...
بی سایه تر زخویش ، حضوری ندیده ام ....
حق دارد ، آفتاب قبولم نمی کند ....
"محمد علی بهمنی"
خدا را دوست دارم ....
*********** ابر را در بيكرانه آسمان ميگرياند ، تا غنچه ي حقيري را روي زمين بخنداند ....