2015-05-05، 09:43
ش- من باورم شده بود که کار معتاد با کشیدن مواد مخدر دیگه تمام است و هیچ راه نجاتی نیست. لبی که خورد به وافور، شسته میشه با کافور. در اوایل ورود به انجمن به دلیل شدت بیماری و بسته بودن دریچه ی ذهنم، خیلی حرفها را می شنیدم باور کردنش برایم سخت بود. مثلاً خدمت کن حالت بهتر خواهد شد، به کسی بنام راهنما اعتماد کن، پیدا کردن خود در گرو کم شدن در دیگران است. ببخش تا بخشیده شوی، تسلیم شو تا پیروز شوی خداوند در جلسات حضور دارد، بدون مصرف مواد هم میتوان زندگی کرد و نشئه شد. بغیر از تسلیم چیزی آسایش و آرامش نمی آورد، درد باعث رشد خواهد شد و خیلی شعارها و چیزهای دیگر.. متوجه شدم برای چیزهایی که باورش کردنش برایم سخت است، باید مشورت کنم. زیرا مشورت کردن و توضیح خواستن دریچه ی افکارم را باز میگذارد و اگر سخت نگیرم و صبر داشته باشم، اصول برنامه برایم آسان خواهد و قابل اجرا خواهد شد.