2015-05-10، 10:28
نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت
که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانتتحمل گفتی و من هم که کردم سالها اما
چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانتچو بلبل نغمهخوانم تا تو چون گل پاکدامانی
حذر از خار دامنگیر کن دستم به دامانتتمنای وصالم نیست عشق من بگیر از من
به دردت خو گرفتم نیستم در بند درمانتامید خستهام تا چند گیرد با اجل کشتی
بمیرم یا بمانم پادشاها چیست فرمانتچه شبهائی که چون سایه خزیدم پای قصر تو
به امیدی که مهتاب رخت بینم در ایوانتدل تنگم حریف درد و اندوه فراوان نیست
امان ای سنگدل از درد و اندوه فراوانتبه شعرت "شهریارا" بیدلان تا عشق میورزند
نسیم وصل را ماند نوید طبع دیوانت