2013-11-27، 04:10
آسمان دلگیر است نگاهم گره خورد به ابری که از راه درازی می آمد
ابر حرف میزد!ناگهان قلبی شد.باد آمد و آن را شکست ،تکه تکه شد و هر تکه از آن قلب کوچکتری .
قلبهای کوچک سفیدبه سوی آسمان اوج گرفتند و به هم پیوستند.ابر بزرگتری بوجود آمد،رفته رفته سیاه شد،آنقدر سیاه که دیگر تاب سیاهی را نیاورد.
به یکباره در هم شکست و باران آمد.دیگر ابری در آسمان نبود تنها زمین بود که خیس شده بود
ابر حرف میزد!ناگهان قلبی شد.باد آمد و آن را شکست ،تکه تکه شد و هر تکه از آن قلب کوچکتری .
قلبهای کوچک سفیدبه سوی آسمان اوج گرفتند و به هم پیوستند.ابر بزرگتری بوجود آمد،رفته رفته سیاه شد،آنقدر سیاه که دیگر تاب سیاهی را نیاورد.
به یکباره در هم شکست و باران آمد.دیگر ابری در آسمان نبود تنها زمین بود که خیس شده بود