بگو دردی زپشت درد خیزد
هزاران دشنه باجانم ستیزد
بگو فتوا دهد عالم به قتلم
مگر عشق از وجودم می گریزد؟
هزاران دشنه باجانم ستیزد
بگو فتوا دهد عالم به قتلم
مگر عشق از وجودم می گریزد؟
آب و هوای دلم آنقدر بارانیست
که رخت های دلتنگی ام را
مجالی برای خشک شدن نیست
اینگونه است که دلم برایت همیشه تنگ است
که رخت های دلتنگی ام را
مجالی برای خشک شدن نیست
اینگونه است که دلم برایت همیشه تنگ است