2015-07-21، 06:28
زندگینامه نیما یوشیج
علی اسفندیاری مشهور به نیما یوشیج ،۲۱ آبان ۱۲۷۴ خورشيدی در دهکده یوش بخش بلده شهرستان نور استان مازندران بدنیا آمد. وی بنیانگذار شعر نو فارسی است. "شعر نو" عنوانی بود که خود نیما بر هنر خویش نهاده بود.وی در ۱۳ دی ۱۳۳۸ خورشیدی در شمیران تهران درگذشت و در امامزاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد. سپس در سال ۱۳۷۲ خورشیدی بنا به وصیت وی پیکر او را به خانهاش در یوش منتقل کردند.پیش از علی اسفندیاری افراد دیگر، چون ابوالقاسم لاهوتی، تقی رفعت و ... بیرون از قالب های رسمی اشعاری سروده و منتشر کرده بودند. ولی نیما کسی بود که با دقت زیاد و صرف وقت ،بسیار آگاهانه تمام بنیاد ها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید.نیما خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده فرا گرفت ولی دلخوشی چندانی از او نداشت چون او را آزار میداد و کتک می زد.دوازده ساله بود که به همراه خانواده عازم تهران و در مدرسه عالی سن لویی مشغول تحصیل شد. در مدرسه از بچهها کنارهگیری میکرد و به گفته خود نیما با یکی از دوستانش مدام از مدرسه فرار میکرد و پس از مدتی با تشویق یکی از معلمهایش به نام نظام وفا به شعر گفتن مشغول گشت و در همان زمان با زبان فرانسه آشنایی یافت و شعر گفتن به سبک خراسانی را شروع کرد.
پس از پایان تحصیلات در مدرسه سنلویی نیما در وزارت دارایی مشغول کار شد. اما پس از مدتی این کار را مطابق میل خود نیافت و آن را رها کرد.
نیمایوشیج در جوانی عاشق دختری شد، اما به دلیل اختلاف مذهبی نتوانست با وی ازدواج کند.پس از این شکست او عاشق دختری روستایی به نام صفورا شد و میخواست با او ازدواج کند اما دختر حاضر نشد به شهر بیاید. بنابراین عشق دوم نیز سرانجام خوبی نیافت .سر انجام در سال ۱۳۰۵ با عالیه جهانگیر ازدواج کرد تا به گفته خود از افکار پریشان رهایی یابد. وی که در این زمان به دلیل بیکاری خانهنشین شده بود در تنهایی به سرودن شعر مشغول بود و به تحول در شعر فارسی میاندیشید اما چیزی منتشر نمیکرد.
در سال ۱۳۰۷ خورشیدی محل کار همسر نیما به آمل انتقال پیدا کرد. نیما نیز با او به این شهر رفت. یک سال بعد آنان به رشت رفتند. عالیه ، مدیر مدرسه بود .نیما نیز مدتی در دبیرستان حکیم نظامی شهرستان آستارا به امر تدریس مشغول بود.
علی اسفندیاری در سال ۱۳۰۰ خورشیدی نام خود را به نیما تغییر داد. نیما به معنی کمان بزرگ است. او با همین نام شعرهای خود را امضا میکرد. در نخستین سالهای صدور شناسنامه نام وی نیماخان یوشیج ثبت شده است.
نیما در سال ۱۳۰۰ منظومه قصه رنگ پریده را که یک سال پیش سروده بود در هفتهنامه قرن بیستم میرزاده عشقی به چاپ رساند. این منظومه مخالفت بسیاری از شاعران سنتی و پیرو سبک قدیم مانند ملک الشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی را برانگیخت و شاعران سنتی به مسخره و آزار وی دست زدند.
نیما پس از مدتی به تدریس در مدرسههای مختلف از جمله مدرسه عالی صنعتی تهران و همکاری با روزنامههایی چون مجله موسیقی و مجله کویر پرداخت.
نیما در ۱۳ دی ۱۳۳۸ درگذشت و در امامزاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد. سپس در سال ۱۳۷۲ خورشیدی بنا به وصیت وی پیکر او را به خانهاش در یوش منتقل کردند. مزار او در کنار مزار خواهرش ، بهجتالزمان اسفندیاری (درگذشته به تاریخ ۸ خرداد ۱۳۸۶) و مزار سیروس طاهباز در میان حیاط جای گرفته است.(طاهباز نویسنده و مترجم بود و در طول سی و پنج سال ،به گردآوری بیش از بیست هزار برگ از دستنوشتههای نیمایوشیج پرداخت و با انتشار بیست و سه دفتر ، توانست مجموعه کامل شعرهای نیما و آثاری درباره او را منتشر سازد.وی در طول زندگی خود چند بار جوایز مختلف ادبی را از آن خود کرد که جایزه سیب طلایی دوسالانه براتیسلاوا برای کتاب «باز هم زندگی کنیم» از آن جمله است.)
آثار نیما یوشیج:
قصه رنگ پریده _منظومه نیما _خانواده سرباز _ای شب _افسانه _مانلی _افسانه و رباعیات _ماخ اولا _شعر من _شهر شب و شهر صبح _ناقوس قلم انداز _فریاد های دیگر و عنکبوت رنگ _آب در خوابگه مورچگان _مانلی و خانه سریویلی _مرقد آقا (داستان) _کندوهای شکسته (داستان) _آهو و پرندهها (شعر و قصه برای کودکان) _توکایی در قفس (شعر و قصه برای کودکان)
علی اسفندیاری مشهور به نیما یوشیج ،۲۱ آبان ۱۲۷۴ خورشيدی در دهکده یوش بخش بلده شهرستان نور استان مازندران بدنیا آمد. وی بنیانگذار شعر نو فارسی است. "شعر نو" عنوانی بود که خود نیما بر هنر خویش نهاده بود.وی در ۱۳ دی ۱۳۳۸ خورشیدی در شمیران تهران درگذشت و در امامزاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد. سپس در سال ۱۳۷۲ خورشیدی بنا به وصیت وی پیکر او را به خانهاش در یوش منتقل کردند.پیش از علی اسفندیاری افراد دیگر، چون ابوالقاسم لاهوتی، تقی رفعت و ... بیرون از قالب های رسمی اشعاری سروده و منتشر کرده بودند. ولی نیما کسی بود که با دقت زیاد و صرف وقت ،بسیار آگاهانه تمام بنیاد ها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید.نیما خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده فرا گرفت ولی دلخوشی چندانی از او نداشت چون او را آزار میداد و کتک می زد.دوازده ساله بود که به همراه خانواده عازم تهران و در مدرسه عالی سن لویی مشغول تحصیل شد. در مدرسه از بچهها کنارهگیری میکرد و به گفته خود نیما با یکی از دوستانش مدام از مدرسه فرار میکرد و پس از مدتی با تشویق یکی از معلمهایش به نام نظام وفا به شعر گفتن مشغول گشت و در همان زمان با زبان فرانسه آشنایی یافت و شعر گفتن به سبک خراسانی را شروع کرد.
پس از پایان تحصیلات در مدرسه سنلویی نیما در وزارت دارایی مشغول کار شد. اما پس از مدتی این کار را مطابق میل خود نیافت و آن را رها کرد.
نیمایوشیج در جوانی عاشق دختری شد، اما به دلیل اختلاف مذهبی نتوانست با وی ازدواج کند.پس از این شکست او عاشق دختری روستایی به نام صفورا شد و میخواست با او ازدواج کند اما دختر حاضر نشد به شهر بیاید. بنابراین عشق دوم نیز سرانجام خوبی نیافت .سر انجام در سال ۱۳۰۵ با عالیه جهانگیر ازدواج کرد تا به گفته خود از افکار پریشان رهایی یابد. وی که در این زمان به دلیل بیکاری خانهنشین شده بود در تنهایی به سرودن شعر مشغول بود و به تحول در شعر فارسی میاندیشید اما چیزی منتشر نمیکرد.
در سال ۱۳۰۷ خورشیدی محل کار همسر نیما به آمل انتقال پیدا کرد. نیما نیز با او به این شهر رفت. یک سال بعد آنان به رشت رفتند. عالیه ، مدیر مدرسه بود .نیما نیز مدتی در دبیرستان حکیم نظامی شهرستان آستارا به امر تدریس مشغول بود.
علی اسفندیاری در سال ۱۳۰۰ خورشیدی نام خود را به نیما تغییر داد. نیما به معنی کمان بزرگ است. او با همین نام شعرهای خود را امضا میکرد. در نخستین سالهای صدور شناسنامه نام وی نیماخان یوشیج ثبت شده است.
نیما در سال ۱۳۰۰ منظومه قصه رنگ پریده را که یک سال پیش سروده بود در هفتهنامه قرن بیستم میرزاده عشقی به چاپ رساند. این منظومه مخالفت بسیاری از شاعران سنتی و پیرو سبک قدیم مانند ملک الشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی را برانگیخت و شاعران سنتی به مسخره و آزار وی دست زدند.
نیما پس از مدتی به تدریس در مدرسههای مختلف از جمله مدرسه عالی صنعتی تهران و همکاری با روزنامههایی چون مجله موسیقی و مجله کویر پرداخت.
نیما در ۱۳ دی ۱۳۳۸ درگذشت و در امامزاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد. سپس در سال ۱۳۷۲ خورشیدی بنا به وصیت وی پیکر او را به خانهاش در یوش منتقل کردند. مزار او در کنار مزار خواهرش ، بهجتالزمان اسفندیاری (درگذشته به تاریخ ۸ خرداد ۱۳۸۶) و مزار سیروس طاهباز در میان حیاط جای گرفته است.(طاهباز نویسنده و مترجم بود و در طول سی و پنج سال ،به گردآوری بیش از بیست هزار برگ از دستنوشتههای نیمایوشیج پرداخت و با انتشار بیست و سه دفتر ، توانست مجموعه کامل شعرهای نیما و آثاری درباره او را منتشر سازد.وی در طول زندگی خود چند بار جوایز مختلف ادبی را از آن خود کرد که جایزه سیب طلایی دوسالانه براتیسلاوا برای کتاب «باز هم زندگی کنیم» از آن جمله است.)
آثار نیما یوشیج:
قصه رنگ پریده _منظومه نیما _خانواده سرباز _ای شب _افسانه _مانلی _افسانه و رباعیات _ماخ اولا _شعر من _شهر شب و شهر صبح _ناقوس قلم انداز _فریاد های دیگر و عنکبوت رنگ _آب در خوابگه مورچگان _مانلی و خانه سریویلی _مرقد آقا (داستان) _کندوهای شکسته (داستان) _آهو و پرندهها (شعر و قصه برای کودکان) _توکایی در قفس (شعر و قصه برای کودکان)
خدایا چه کسی تو رادراغوش گرفته که اینچنین ارامی؟ Д Ŧ Ŀ ã s