2013-11-29، 11:33
ترسی که ریشه اصلی بیماری من است همیشه در ایجاد روابط برای من مشکل ساز بوده است گاهی اوقات برای دوستیهایمان به جهت ترس از ازار واذیت وصدمه خوردن از نقشه های معتاد گونه می کشی دم مثلا اگر کسی محبت بیش از حد می کرد به طور سریع قضاوت می کردم
وطوری عمل می کردم که موجب دور شدن انشخص از ما می شد خیلی از دوستیهایمان به خاطر ترس از این کار ها مدت زیادی پا بر جا نمی ماند در هر دو صورت مادچار یک سری احساسات می شدیم وباید دنبال این بگردیم که این احساسات واقعی هستند یا غیر واقعی ترس از من چیزی میسازد که من نیستم وتحت رفتارهای معتاد گونه یا احساسات قرار خواهم گرفت مهم این است که بتوانیم راه درست بروز انها را پیدا کنیم
وطوری عمل می کردم که موجب دور شدن انشخص از ما می شد خیلی از دوستیهایمان به خاطر ترس از این کار ها مدت زیادی پا بر جا نمی ماند در هر دو صورت مادچار یک سری احساسات می شدیم وباید دنبال این بگردیم که این احساسات واقعی هستند یا غیر واقعی ترس از من چیزی میسازد که من نیستم وتحت رفتارهای معتاد گونه یا احساسات قرار خواهم گرفت مهم این است که بتوانیم راه درست بروز انها را پیدا کنیم
تالار گفتمان انجمن بانیان بهبودی