2015-08-26، 01:56
بله ، ما زمانی که بیماریمان فعال است هر فکری که به سرمان میزند بدون در نظر گرفتن پیامدهایش آنرا عملی میکنیم ، زیرا دیگر کنترل رفتارهایمان را از دست میدهیم ، گویا افسار زندگی ما در دست کس دیگری است ، کس دیگری بنام بیماری اعتیاد که ما در مقابل آن عاجزیم ، در چنین شرایطی رفتار و کردار ما خودخواهانه میشود و لذا ناهنجاریها وارد زندگی ما میشود و زندگی ما را آشفته میکند ، بطور مثال ؛
- اولین باری که مواد میخواستیم مصرف کنیم میدانستیم که این کار خانمانسوز است ، اما بدون در نظر گرفتن پیامدهایش ، انگار اجبار به این کار داشتیم .
- حضور در محافل غیر امنی که خوشایند ما نبودند ، ولی مثل اینکه اجبار داشتیم در آنجاها حضور داشته باشیم .
- در هرکاری افراط میکردیم بطور مثال ، رفیق بازی ، مشروب خوری ، و . . ، همه اینها را فقط به خاطر اجباری که داشتیم انجام میدادیم
دروغ ، دزدی ، ناهنجاریهای اجتماعی ، و هزاران رفتار دیگر که بلاجباراز ما سرمیزد ، فقط و فقط به این علت انجام میدادیم که نمیدانستیم که بیماریم و اختیار ما در دست اعتیادمان است . روز به روز زندگی خود و اطرافیانمان را آشفته میکردیم ، و از رفتارهای بد و نامعقول خود دست برنمیداشتیم ، بنابراین ، اینکه ما بلاجبار و علیرغم رنجی که میبردیم اما ناخواسته مجبور بودیم آنها را انجام بدهیم به این علت بود که در شرایط فعال بودن بیماری اعتیاد بسر میبردیم .
اصولاً پیامدنگری و توجه کردن به نتایج برای ما زمانی امکان پذیر میشود که در درجه اول قطع مصرف کنیم و سپس به روی بهبودی خود متمرکز شویم و بر اساس همین روش کم کم متوجه میشویم که بیماری اعتیاد را با تمام گسترده گی ای که دارد با بهبودی میشود آنرا متوقف و غیر فعال کرد و بقول کتاب پایه که میگوید ؛ (( متوجه میشویم که از یک بیماری رنج میبردیم ، نه یک معضل اخلاقی ، شدیداً بیمار بودیم ، ولی نه آنقدر وخیم و علاج ناپذیر . )) .
در هر صورت ما هر وقت در اثر عدم تمرکز به بهبودی ، بیماریمان فعال شود رفتارهای ما به علت عجز در مقابل بیماریمان از کنترول ما خارج میشود ، و کردار ما هر چقدر هم که زیان آور باشد برایمان اجباری میشود .
- اولین باری که مواد میخواستیم مصرف کنیم میدانستیم که این کار خانمانسوز است ، اما بدون در نظر گرفتن پیامدهایش ، انگار اجبار به این کار داشتیم .
- حضور در محافل غیر امنی که خوشایند ما نبودند ، ولی مثل اینکه اجبار داشتیم در آنجاها حضور داشته باشیم .
- در هرکاری افراط میکردیم بطور مثال ، رفیق بازی ، مشروب خوری ، و . . ، همه اینها را فقط به خاطر اجباری که داشتیم انجام میدادیم
دروغ ، دزدی ، ناهنجاریهای اجتماعی ، و هزاران رفتار دیگر که بلاجباراز ما سرمیزد ، فقط و فقط به این علت انجام میدادیم که نمیدانستیم که بیماریم و اختیار ما در دست اعتیادمان است . روز به روز زندگی خود و اطرافیانمان را آشفته میکردیم ، و از رفتارهای بد و نامعقول خود دست برنمیداشتیم ، بنابراین ، اینکه ما بلاجبار و علیرغم رنجی که میبردیم اما ناخواسته مجبور بودیم آنها را انجام بدهیم به این علت بود که در شرایط فعال بودن بیماری اعتیاد بسر میبردیم .
اصولاً پیامدنگری و توجه کردن به نتایج برای ما زمانی امکان پذیر میشود که در درجه اول قطع مصرف کنیم و سپس به روی بهبودی خود متمرکز شویم و بر اساس همین روش کم کم متوجه میشویم که بیماری اعتیاد را با تمام گسترده گی ای که دارد با بهبودی میشود آنرا متوقف و غیر فعال کرد و بقول کتاب پایه که میگوید ؛ (( متوجه میشویم که از یک بیماری رنج میبردیم ، نه یک معضل اخلاقی ، شدیداً بیمار بودیم ، ولی نه آنقدر وخیم و علاج ناپذیر . )) .
در هر صورت ما هر وقت در اثر عدم تمرکز به بهبودی ، بیماریمان فعال شود رفتارهای ما به علت عجز در مقابل بیماریمان از کنترول ما خارج میشود ، و کردار ما هر چقدر هم که زیان آور باشد برایمان اجباری میشود .
«خدا با ماست»