2016-04-09، 03:07
برای من شهوت خیلی مهم بود. خیلی بهش فکر می کردم. مثل گرسنه ها بودم. روابطم با دیگران شکل طبیعی نداشت و همش تصویر سازی می کردم در مورد این و آن. تمرکز حواس نداشتم. برای اینکه دیگران سر از افکار من در نیارن یه لاک انزوا برای خودم داشتم. همیشه تو هر تفریحی که می رفتم یک گمشده ای انگار داشتم. همیشه یه چیزی کم بود. نمی تونستم لذت ببرم. آخر همه آرزو های مالی و شغلی و درسی من به اینجا ختم می شد که شهوترانی کردن رو برام تسهیل کنه. انگار هدف از زندگی کردن فقط رسیدن به شهوت بیشتره.