2016-06-05، 04:34
آنچه که من باور دارم این است...
مارا مانند آفتاب پرست بار آوردند ,
صبحها یک رنگیم, ظهرها رنگی دیگر و شب ها رنگارنگ ,
در میان مردم لباسهای مان مراتب, رفتار مان مودب و ظاهر مان آراسته و زیبا است, زیرا اینها بهترین پوشاننده ضعفها, رنج ها و کمبودهای درون مان است ,
عجله و شتاب ما برای رسیدن به رضایت جنسی, ثروت, مقام و قدرت, بیشتر به دلیل بیزاری از خود و فرار از حقیقت خویش است ,
تمام آنچه که واقعا هستیم را در درون خود پنهان میکنیم و آنچه که مایلیم دیگران آنطور مارا ببینند را نمایش داده و به دیگران نشان میدهیم ,
در باطن دشمنان قسم خورد, و در ظاهر یاران هم پیاله ایم ,
در این میان دو نفس دیده نمیشود, که ظاهر و باطن اش یکی باشد ,
آنچه مئگوئیم, با آنچه عمل میکنیم و با انچه که فکر میکنیم, هیچگونه تناسب, مطابقت, رابطه و شباهتی ندارد ,
تا کی از درون خود کاسته و به بیرون بیفزائیم؟!
گیرم که روزها دیگران برای مان کف بزنند و هورا بکشند, و ما را حلوا حلوا کنند ,
شبها با احساس تنهائی, خلا و پوچی و درد و رنج های خود چه میکنیم؟!
گیرم برای آنکه مارا پیدا نکنند خود را در درون خانه های بزرگ, ماشین های گران قیمت, مدارج علمی, شغل, ثروت و مقام, مخفی و پنهان کنیم, با انان که به زودی و اسان مارا پیدا میکنند جه میکنیم؟!
ترا نمی دانم اما من یقین دارم ,
هیچ گل سرخی نمی خواهد شقایق باشد و هیچ اسبی مایل نیست شتر مرغ شود و هیچ کبوتری خود را عقاب جا نمی زند ,
این تنها انسان است که خود را هزار رنگ میکند, و از همانی که هست سرخورده, در گریز و بیزار است...!
مارا مانند آفتاب پرست بار آوردند ,
صبحها یک رنگیم, ظهرها رنگی دیگر و شب ها رنگارنگ ,
در میان مردم لباسهای مان مراتب, رفتار مان مودب و ظاهر مان آراسته و زیبا است, زیرا اینها بهترین پوشاننده ضعفها, رنج ها و کمبودهای درون مان است ,
عجله و شتاب ما برای رسیدن به رضایت جنسی, ثروت, مقام و قدرت, بیشتر به دلیل بیزاری از خود و فرار از حقیقت خویش است ,
تمام آنچه که واقعا هستیم را در درون خود پنهان میکنیم و آنچه که مایلیم دیگران آنطور مارا ببینند را نمایش داده و به دیگران نشان میدهیم ,
در باطن دشمنان قسم خورد, و در ظاهر یاران هم پیاله ایم ,
در این میان دو نفس دیده نمیشود, که ظاهر و باطن اش یکی باشد ,
آنچه مئگوئیم, با آنچه عمل میکنیم و با انچه که فکر میکنیم, هیچگونه تناسب, مطابقت, رابطه و شباهتی ندارد ,
تا کی از درون خود کاسته و به بیرون بیفزائیم؟!
گیرم که روزها دیگران برای مان کف بزنند و هورا بکشند, و ما را حلوا حلوا کنند ,
شبها با احساس تنهائی, خلا و پوچی و درد و رنج های خود چه میکنیم؟!
گیرم برای آنکه مارا پیدا نکنند خود را در درون خانه های بزرگ, ماشین های گران قیمت, مدارج علمی, شغل, ثروت و مقام, مخفی و پنهان کنیم, با انان که به زودی و اسان مارا پیدا میکنند جه میکنیم؟!
ترا نمی دانم اما من یقین دارم ,
هیچ گل سرخی نمی خواهد شقایق باشد و هیچ اسبی مایل نیست شتر مرغ شود و هیچ کبوتری خود را عقاب جا نمی زند ,
این تنها انسان است که خود را هزار رنگ میکند, و از همانی که هست سرخورده, در گریز و بیزار است...!
موفقیت یک انتخاب است نه یک اتفاق