2016-06-24، 01:00
من در سی سالگی زندگی را آغاز کردم...
قبل از آن مانند بسیاری از انسانها فقط زنده بودم, تعداد بسیاری از افراد نیز هرگز زندگی را آغاز نمی کنند ,
از نظر من مفهوم زندگی داشتن شغل, غذا, پول, رضایت جنسی و امورات جسمانی نیست ,
شاید اکثر مردم چنین درک مشترکی از مفهوم زندگی داشته باشند ,
اما زندگی مفهومی فراتر از تنها داشتن پول, غذا و رضایت جسنی است ,
زیرا انسان در این نوع زندگی با حیوان مساوی و شریک است ,
در واقع امروز زندگی بسیاری از ما بر اساس غرایز طبیعی, منافع ذاتی و قانون بقا شکل گرفته است, و فاقد کمالات و ارزشهای والای انسانی است ,
به همین خاطر بیشتر ما تاوان این غفلت و بی توجهی را با داروهای مخدر و آرام بخش, الکل, سکس, ثروت, قدرت, افسردگی, خشم و نا ارامی میپردازیم ,
اما به این مسکن و روشهای امروزی عادت کرده و با انها انس گرفته ایم ,
همانطور که انسان به دروغ گفتن عادت میکند, و آنرا در زندگی لازمه بقا و پدیدهای کاملا هنجار مینامد ,
در واقع او اگر بخواهد هم دیگر نمیتواند با صدق و راستی و صداقت زندگی کند ,
زیر که این سبک و طریق زندگی برایش کاملاً نا آشنا و بیگانه است ,
به نظر میرسد که زندگی بسیاری از ما مانند قطاریست که از خط خارج شده است ,
بسیار شهامت و تلاش لازم است تا بیش از این از مسیر منحرف نشود و بر روی خط برگدد ,
حال چگونه میتوانیم خودمان و دیگران را نجات دهیم?!
برای درک و فهم این نکته ما باید ابتدا بفهمیم که اساساً هر شئ یا پدیدهای دارای دو هویت است, طبیبعت یک شی و حقیقت او ,
انسان نیز از این قاعده مستثنی نمیباشد, انسان هم دارای دو هویت است, هویت ظاهری و هویت حقیقی ,
هویت ظاهری توجه به جسمانیات و امورات مادی و دنیوی دارد ,
اما هویت حقیقی هدف از خلقت, و کشف و شکوفائی جواهرات, فضائل, حقایق و مواهب باطنی اوست ,
چه عوالم و اسراری که به دلیل غفلت و بی خبری در اعماق درون ما مستور و پنهان مانده است ,
ما دقیقا مانند پروانهای هستیم که شبیه کبوتر راه میرود, و کبوتری که گمان میکند عقاب است, در حقیقت این بیگانگی و نبودن خود, علت اصلی تمام خستگی ها, رنج ها, درد ها, خشم و آشفتگیهای ماست...!
قبل از آن مانند بسیاری از انسانها فقط زنده بودم, تعداد بسیاری از افراد نیز هرگز زندگی را آغاز نمی کنند ,
از نظر من مفهوم زندگی داشتن شغل, غذا, پول, رضایت جنسی و امورات جسمانی نیست ,
شاید اکثر مردم چنین درک مشترکی از مفهوم زندگی داشته باشند ,
اما زندگی مفهومی فراتر از تنها داشتن پول, غذا و رضایت جسنی است ,
زیرا انسان در این نوع زندگی با حیوان مساوی و شریک است ,
در واقع امروز زندگی بسیاری از ما بر اساس غرایز طبیعی, منافع ذاتی و قانون بقا شکل گرفته است, و فاقد کمالات و ارزشهای والای انسانی است ,
به همین خاطر بیشتر ما تاوان این غفلت و بی توجهی را با داروهای مخدر و آرام بخش, الکل, سکس, ثروت, قدرت, افسردگی, خشم و نا ارامی میپردازیم ,
اما به این مسکن و روشهای امروزی عادت کرده و با انها انس گرفته ایم ,
همانطور که انسان به دروغ گفتن عادت میکند, و آنرا در زندگی لازمه بقا و پدیدهای کاملا هنجار مینامد ,
در واقع او اگر بخواهد هم دیگر نمیتواند با صدق و راستی و صداقت زندگی کند ,
زیر که این سبک و طریق زندگی برایش کاملاً نا آشنا و بیگانه است ,
به نظر میرسد که زندگی بسیاری از ما مانند قطاریست که از خط خارج شده است ,
بسیار شهامت و تلاش لازم است تا بیش از این از مسیر منحرف نشود و بر روی خط برگدد ,
حال چگونه میتوانیم خودمان و دیگران را نجات دهیم?!
برای درک و فهم این نکته ما باید ابتدا بفهمیم که اساساً هر شئ یا پدیدهای دارای دو هویت است, طبیبعت یک شی و حقیقت او ,
انسان نیز از این قاعده مستثنی نمیباشد, انسان هم دارای دو هویت است, هویت ظاهری و هویت حقیقی ,
هویت ظاهری توجه به جسمانیات و امورات مادی و دنیوی دارد ,
اما هویت حقیقی هدف از خلقت, و کشف و شکوفائی جواهرات, فضائل, حقایق و مواهب باطنی اوست ,
چه عوالم و اسراری که به دلیل غفلت و بی خبری در اعماق درون ما مستور و پنهان مانده است ,
ما دقیقا مانند پروانهای هستیم که شبیه کبوتر راه میرود, و کبوتری که گمان میکند عقاب است, در حقیقت این بیگانگی و نبودن خود, علت اصلی تمام خستگی ها, رنج ها, درد ها, خشم و آشفتگیهای ماست...!
موفقیت یک انتخاب است نه یک اتفاق