2020-11-06، 08:25
29-منزوی وتنهاوافسرده وبی حرمت وگوشه گیر واخمو وبداخلاق وزودرنج شده بودم اعتیادمن باعث ترس وناامنی وسرخوردگیم درخانواده شده بودواوناهمش منتظربودن که من دوباره کی دسته گل به آب خواهم داد ومایه درد سرخواهم شدهیچوقت خواب آرامی نداشتم نه من ونه خانوادم همگی در آشفتگی به سر میبردیم چون غیرقابل پیش بینی بودم خودم هم نمیدونستم کی وچه گندی خواهم زد سراسر اضطراب وهراس بودیم یکسره در تهدید وارعاب بودیم نسبت به هم روح وروان هردوطرف نابود شده بود هیچ احترام واعتمادی درمیان نبود هرچقدر سعی میکردم خودم رو طور دیگه ای نشون بدم نمیتونستم شده بودم چوپان دروغگو زودرنج شده بودم وزوداز کوره درمیرفتم باج گیر شده بودم وفوق العاده سوء استفاده گر و این مسایل باعث تیرگی وسطحی شدن روابط ودرنهایت رنجش بیش از حد من از خانواده شده بود?