2020-11-08، 04:51
36__خودم روبه مریضی وخواب میزدم ومیگفتم بعدا درستش میکنم،یاهیچکس که حواسش بمن نیست همیشه درتوهم سیاست بودم ومیگفتم این ترس نیست مدیریت است خنده های بیمورد میکردم ویاسعی میکردم ازجایگاهی بالاموضوع راعوض کنم وتماما پشت دیوار انکار خودم روپنهان میکردم باخودم ناصادقی میکردم ماسک میزدم ودرتوهم زندگی میکردم بخودم خیلی دروغ میگفتم دلایل بظاهرموجه ولی غیرواقعی میاوردم خودم رو آدمی منطقی دوراندیش وعاقبت نگرنشون میدادم یکسره درحال فرافکنی بودم قضاوت میکردم دیگران رومسخره واونارو ترسومعرفی میکردم گمنامی اونارومیشکستم گاهی از ترسم جنگ راه می انداختم وگاهی هم میگفتم اگر کس دیگری جای من بودحتماازترس میمرد پس من خیلی شجاعم خلاصه بافریب خودم ترسهایم رابه دیگران نسبت میدادم وهمیشه بجای انجام کاردرست بهانه آورده وبخودم کلک زده ومعمولا ماسک بی توجهی میزدم?