2020-11-09، 03:29
10_زمانیکه موجبات بستری شدن همدردی رافراهم میکنم ومیدانم که اینکارظاهرأخوب وموجه است ولی دراصل خلاف سنت هایمان است وزمانی بیشتراذیت شده واحساس بدوناراحتی پیدامیکنم که میشنوم طرف ازمن کینه ورنجش هم به دل گرفته است.
ویا یک سری مشارکتها،که طبق اصول باراهنمایم درمیان میگذاشتم ،ولی خیلی ازمواقع دچارآن احساس بدوناراحت میشدم بااینکه درستترین کاریعنی مشارکت ومشورت را انجام داده بودم .
خیلی جاها کارمن واقعأ خوب ودرست است،ولی حس خوبی پیدانمیکنم مانند: بعضی ازجبران خسارت کردنهایم،یارفتن به جلسات که ازبهترین ودرستترین کارهایی است که انجام میدهم،ولی خیلی ازاوقات که درمشکلات غرق هستم وحواسم جایی دیگراست اصلاازحضوردر جلسه حال خوبی پیدانمیکنم.به دوستی کمک مالی میکنم وگمنامیش راهم کاملا حفظ میکنم ولی بعداموردتهمت واقع میشوم ومتوجه میشوم که ازمن سوءاستفاده شده حال واحساسم واقعأ بدمیشود،رابطه ای کاملا سالم میگذارم وتمامی اصولمان راهم رعایت میکنم وحس وحال خوبی هم دارم اما وقتی موردسوءظن قرارمیگیرم دچاراحساس بدی میشوم وگاهااحساس گناه هم پیدا میکنم،زمانی که پای کارهای خیروعام المنفعه به میان میایدوکمک میکنم ازکارخوبی که انجام داده ام حال واحساس خیلی خوبی پیدامیکنم،امافرداکه به پول نیازپیدامیکنم حال واحساسم خراب میشودوهمینطورهم بالعکس،بعضی مواقع کاراشتباهی انجام میدهم اما احساس خوبی پیدامیکنم که البته این احساس خوب مثل سراب وزودگذراست، مانندسکس بانامحرم،کلاه گذاشتن سریک آدم زرنگ و کلاهبردار،ویابردن پول درقماروشرط بندی،وحتی گرفتن انتقام.
وتمام این مواردچه مثبت وچه منفی بخاطرعدم تعادل وعدم تناسب من است بایدازخودمحوری دست بردارم مشورت کنم ترازبگیرم وسریعأ اشتباهاتم را اقرارکنم ودرکاری که انجام میدهم دقت وبررسی بیشتری داشته باشم.
درکل،من روزم رانبایدبرپایه احساساتم برنامه ریزی کنم بلکه علیرغم هراحساسی که دارم بایدبابررسی بیشتروبرنامه ریزی درستترومشورت کردن صادقانه کار درست رادرلحظه به بهتری وجه انجام دهم بدون اینکه خسارتی به خودم ودیگران وارد کنم.?
ویا یک سری مشارکتها،که طبق اصول باراهنمایم درمیان میگذاشتم ،ولی خیلی ازمواقع دچارآن احساس بدوناراحت میشدم بااینکه درستترین کاریعنی مشارکت ومشورت را انجام داده بودم .
خیلی جاها کارمن واقعأ خوب ودرست است،ولی حس خوبی پیدانمیکنم مانند: بعضی ازجبران خسارت کردنهایم،یارفتن به جلسات که ازبهترین ودرستترین کارهایی است که انجام میدهم،ولی خیلی ازاوقات که درمشکلات غرق هستم وحواسم جایی دیگراست اصلاازحضوردر جلسه حال خوبی پیدانمیکنم.به دوستی کمک مالی میکنم وگمنامیش راهم کاملا حفظ میکنم ولی بعداموردتهمت واقع میشوم ومتوجه میشوم که ازمن سوءاستفاده شده حال واحساسم واقعأ بدمیشود،رابطه ای کاملا سالم میگذارم وتمامی اصولمان راهم رعایت میکنم وحس وحال خوبی هم دارم اما وقتی موردسوءظن قرارمیگیرم دچاراحساس بدی میشوم وگاهااحساس گناه هم پیدا میکنم،زمانی که پای کارهای خیروعام المنفعه به میان میایدوکمک میکنم ازکارخوبی که انجام داده ام حال واحساس خیلی خوبی پیدامیکنم،امافرداکه به پول نیازپیدامیکنم حال واحساسم خراب میشودوهمینطورهم بالعکس،بعضی مواقع کاراشتباهی انجام میدهم اما احساس خوبی پیدامیکنم که البته این احساس خوب مثل سراب وزودگذراست، مانندسکس بانامحرم،کلاه گذاشتن سریک آدم زرنگ و کلاهبردار،ویابردن پول درقماروشرط بندی،وحتی گرفتن انتقام.
وتمام این مواردچه مثبت وچه منفی بخاطرعدم تعادل وعدم تناسب من است بایدازخودمحوری دست بردارم مشورت کنم ترازبگیرم وسریعأ اشتباهاتم را اقرارکنم ودرکاری که انجام میدهم دقت وبررسی بیشتری داشته باشم.
درکل،من روزم رانبایدبرپایه احساساتم برنامه ریزی کنم بلکه علیرغم هراحساسی که دارم بایدبابررسی بیشتروبرنامه ریزی درستترومشورت کردن صادقانه کار درست رادرلحظه به بهتری وجه انجام دهم بدون اینکه خسارتی به خودم ودیگران وارد کنم.?