2013-12-08، 09:17
زندگی یعنی ، شستن یک بشقاب
هدیه هستم ، با طعم لیمو
چه وضعیتیه آخه؟!
الان میخوام یه چیزی بنویسم ولی هر چی فک میکنم به هیچ نتیجه ای نمیرسم...
نمیدونم میخوام از این که دارم از دسشویی می میرم و حال ندارم برم بنویسم..یا این که فردا عین خر مشق داریمو
من یه چینگیله م نخوندم...
از دوستم بنویسم که امروز واسه امتحان نیمد مدرسه و ما کلی بهش فوش دادیم..یا از معلم حرفه م که کشت منو
به خاطر یه سوال..قورتم داد یعنیا...
نمیدونم..نمیدونم...شاید باید از این بنویسم که ۲ ساعته دارم از تشنگی میمیرمو هیشکی نیس بهم یه لیوان آب بده...
خودم از خودم خجالت میکشم اینقده که تنبلم....
آخرش که چی؟!...باید پاشم یه چیکه آب بخورم..یه گلاب به روتون برم مسترا..یه هوا مخش بنویسمو به دوستم
اس کنم خره،خوب شد دلت؟!...
عجب دنیایی شده ها...چه وضعیتیه آخه؟!...آخرش که هممون می میونیم ور دل مامان باباهامون...نه خداییش!
هدیه هستم ، با طعم لیمو
چه وضعیتیه آخه؟!
الان میخوام یه چیزی بنویسم ولی هر چی فک میکنم به هیچ نتیجه ای نمیرسم...
نمیدونم میخوام از این که دارم از دسشویی می میرم و حال ندارم برم بنویسم..یا این که فردا عین خر مشق داریمو
من یه چینگیله م نخوندم...
از دوستم بنویسم که امروز واسه امتحان نیمد مدرسه و ما کلی بهش فوش دادیم..یا از معلم حرفه م که کشت منو
به خاطر یه سوال..قورتم داد یعنیا...
نمیدونم..نمیدونم...شاید باید از این بنویسم که ۲ ساعته دارم از تشنگی میمیرمو هیشکی نیس بهم یه لیوان آب بده...
خودم از خودم خجالت میکشم اینقده که تنبلم....
آخرش که چی؟!...باید پاشم یه چیکه آب بخورم..یه گلاب به روتون برم مسترا..یه هوا مخش بنویسمو به دوستم
اس کنم خره،خوب شد دلت؟!...
عجب دنیایی شده ها...چه وضعیتیه آخه؟!...آخرش که هممون می میونیم ور دل مامان باباهامون...نه خداییش!