2013-12-08، 09:21
بر اساس سفر پیدایش در تورات، یوسف یازدهمین پسر یعقوب و نخستین پسر او از راحیل بود و در زمانی که یعقوب به لابان خدمت میکرد، زاده شد. او شرارتهای پسران بلهه و زلفه را به پدرش میگفت، که باعث نفرت برادرانش از او شد. محبوبیت یوسف در نزد یعقوب بیشتر از دیگر برادرانش بود، و به همین سبب یعقوب قبای رنگارنگی برای یوسف ساخت. برادران وی برای چوپانی گله رفتند و یعقوب نیز یوسف را به دنبال آنها فرستاد تا از سلامتی گله و برادرانش برای یعقوب خبر بیاورد. برادرانش با دیدن او توطئهای چیده و او را در چاه انداختند. پس یوسف را به بیست پاره نقره به کاروان اسماعیلیان فروختند و یوسف به بردگی مصریان گرفتار شد.
فوطیفار وزیر فرعون او را خرید و خانه و ثروت خود را به او سپرد. زن فوطیفار از یوسف خواست تا با وی همبستر شود، اما یوسف از او فرار کرد. زن فوطیفار به دروغ به شوهر خود گفت که یوسف قصد همبستری با او را داشته و فوطیفار تصمیم به قتل یوسف گرفت. با میانجیگری زن فوطیفار، یوسف از مرگ رهایی یافت و به زندان افتاد.
در زندان، یوسف خواب ساقی و نانوای فرعون را تعبیر کرد. ساقی فرعون پس از آزادی، به فرعون درباره قدرت تعبیر خواب یوسف گفت و فرعون فوطیفار را به دنبال یوسف فرستاد. یوسف خواب فرعون را به هفتسال خشکسالی مصر تعبیر کرد، و به فرعون پیشنهاد داد که در مصر هفتسال گندم ذخیره کنند. یوسف مورد توجه فرعون قرار گرفت و به مقام وزارت رسید.
او با اسنات دختر فوتی فارع، کاهن اون ازدواج کرد و صاحب دو پسر به نامهای منسی و افرایم شد. برادران یوسف برای گرفتن ذخیره گندم به مصر آمدند، و یوسف آنها را شناخت و آزمایش کرد. وقتی یعقوب نیز با پسرانش به مصر آمد، برادران از یوسف طلب بخشش کردند و او نیز آنان را بخشید.[۳] بر اساس سفر پیدایش در تورات، یعقوب از میان همه ۱۲ سبط بنی اسرائیل تنها برای فرزندان یوسف و به خصوص افرایم برکت طلبید و در واقع افرایم را جانشین پدرانش ابراهیم و اسحق و اسرائیل (یعقوب) قرار داد.[۴]
یوسف در قرآن[ویرایش]
در قرآن از داستان یوسف با عنوان داستانی که به بهترین روش گفته شده، (احسن القصص) یاد شدهاست (در کلمه قصص اگر قاف با کسره باشد جمع مکسر قصهاست، اما در اینجا قاف با فتحهاست، به معنای روش داستان گویی).[۵] قرآن در آیه ۷ سوره یوسف، قبل از شروع داستان یوسف، میفرماید:«به راستی که در سرگذشت یوسف و برادرانش برای پرسش کنندگان عبرتها است» و از این آیه به بعد داستان یوسف بیان میشود. یعنی اینکه در قرآن در داستان یوسف و برادرانش آیاتی الهی است که دلالت بر توحید خداوند میکند و این آیات دلالت میکند که خداوند ولی بندگان مخلص خود (مانند یوسف) است و عهده دار امور آنان است تا آنان را به آن کمالی که میخواهد برساند. و این آیات اشاره میکنند بر اینکه خداوند اسباب عالم را هر طوری که بخواهد میچیند و از به کار انداختن آن اسباب آن نتیجهای را که خودش میخواهد را میگیرد. در این آیات برادران یوسف به وی حسد ورزیده و به حسب ظاهر او را به سوی هلاکت سوق میدهند، ولی خداوند نتیجهای بر خلاف این ظاهر گرفت و یوسف را به وسیله همین اسباب زنده کرد و همان قصد سوء را وسیله ظهور و بروز کرامت و جمال ذات یوسف کرد و در هر راهی که او را بردند که بر حسب ظاهر منتهی به هلاکت یا مصیبت وی میشد، خداوند عینا به وسیله همان راه او را به سر انجامی خیر و فضیلتی شریف منتهی نمود.[۶]
نماد خرد این یک نوشتار خُرد پیرامون قرآن است. با گسترش آن به ویکیپدیا کمک کنید.
درونمایههای مشترک روایات یهودی و قرآن[ویرایش]
نقاشی فروختن یوسف بر روی کاشی در تکیه معاون الملک
قرآن از ازدواج اسحاق نمیگوید، از عیسو نیز نمیگوید، ولی از یعقوب میگوید که پدر فرزندان بسیار بود و قرآن تنها از یوسف نام میبرد. در قرآن به قبایل (اسباط) اشاره شدهاست که در واقع دوازده سبطی هستند که از دوازده پسر یعقوب منشا میگیرد.و تعداد آنها را ذکر کردهاست.[۷]
سرگذشت یوسف در سوره دوازدهم قرآن که به نام همو است روایت میشود. او خود میگوید:
آیین پدرانم، ابراهیم و اسحاق و یعقوب را پیروی نمودهام[۸]
خداوند در این زمینه به محمد میگوید:
ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحی کردیم، بر تو حکایت میکنیم، و تو قطعاً پیش از آن از بیخبران بودی[۹]
پس این سرگذشت از نو بر محمد وحی شده و خداوند است که سخن میگوید، با این وجود شباهتهای نمایانی میان حکایت قرآن و کنتب مقدس و برخی داستانهای آکادی وجود دارد. حتی شاید گاهی برای فهم روایت قرآنی نیاز به تکمیل آن از منابع یهودی باشد.
به جای نتیجه گیری از زندگانی یوسف در قرآن آمدهاست:
این [ماجرا] از خبرهای غیب است که به تو وحی میکنیم، و تو هنگامی که آنان همداستان شدند و نیرنگ میکردند نزدشان نبودی.[۱۰]
این حکایت باید همچون هشداری برای جهانیان و به سان دلیلی بر رحمت الاهی تلقی گردد که چندین بار بر آن تاکید شدهاست. همچنین:
به راستی در سرگذشت آنان، برای خردمندان عبرتی است. سخنی نیست که به دروغ ساخته شده باشد، بلکه تصدیق آنچه [از کتابهایی] است که پیش از آن بوده و روشنگر هر چیز است و برای مردمی که ایمان میآورند رهنمود و رحمتی است.[۱۱]
سپس سفر پیدایش داستان یعقوب در مصر را حکایت میکند. او در لحظات آخر فرزندان خود را برکت میدهد، اسرائیلیان او را حنوط میکنندو سپس او را در مکفیلخ در سرزمین کنعان به خاک میسپارند.[۱۲] یوسف خود نیز به هنگام مرگ به برادران خویش گفت: من میمیرم و یقینا از شما تفقد خواهد نمود و شما را از این سرزمین به زمینی که برای ابراهیم و اسحاق و یعقوب قسم خوردهاست، خواهد برد.
یوسف در ۱۱۰ سالگی در گذشت، او را حنوط کردند و در زمین مصر در تابوت گذاشتند.[۱۳] و این پایان سفر پیدایش است.
فوطیفار وزیر فرعون او را خرید و خانه و ثروت خود را به او سپرد. زن فوطیفار از یوسف خواست تا با وی همبستر شود، اما یوسف از او فرار کرد. زن فوطیفار به دروغ به شوهر خود گفت که یوسف قصد همبستری با او را داشته و فوطیفار تصمیم به قتل یوسف گرفت. با میانجیگری زن فوطیفار، یوسف از مرگ رهایی یافت و به زندان افتاد.
در زندان، یوسف خواب ساقی و نانوای فرعون را تعبیر کرد. ساقی فرعون پس از آزادی، به فرعون درباره قدرت تعبیر خواب یوسف گفت و فرعون فوطیفار را به دنبال یوسف فرستاد. یوسف خواب فرعون را به هفتسال خشکسالی مصر تعبیر کرد، و به فرعون پیشنهاد داد که در مصر هفتسال گندم ذخیره کنند. یوسف مورد توجه فرعون قرار گرفت و به مقام وزارت رسید.
او با اسنات دختر فوتی فارع، کاهن اون ازدواج کرد و صاحب دو پسر به نامهای منسی و افرایم شد. برادران یوسف برای گرفتن ذخیره گندم به مصر آمدند، و یوسف آنها را شناخت و آزمایش کرد. وقتی یعقوب نیز با پسرانش به مصر آمد، برادران از یوسف طلب بخشش کردند و او نیز آنان را بخشید.[۳] بر اساس سفر پیدایش در تورات، یعقوب از میان همه ۱۲ سبط بنی اسرائیل تنها برای فرزندان یوسف و به خصوص افرایم برکت طلبید و در واقع افرایم را جانشین پدرانش ابراهیم و اسحق و اسرائیل (یعقوب) قرار داد.[۴]
یوسف در قرآن[ویرایش]
در قرآن از داستان یوسف با عنوان داستانی که به بهترین روش گفته شده، (احسن القصص) یاد شدهاست (در کلمه قصص اگر قاف با کسره باشد جمع مکسر قصهاست، اما در اینجا قاف با فتحهاست، به معنای روش داستان گویی).[۵] قرآن در آیه ۷ سوره یوسف، قبل از شروع داستان یوسف، میفرماید:«به راستی که در سرگذشت یوسف و برادرانش برای پرسش کنندگان عبرتها است» و از این آیه به بعد داستان یوسف بیان میشود. یعنی اینکه در قرآن در داستان یوسف و برادرانش آیاتی الهی است که دلالت بر توحید خداوند میکند و این آیات دلالت میکند که خداوند ولی بندگان مخلص خود (مانند یوسف) است و عهده دار امور آنان است تا آنان را به آن کمالی که میخواهد برساند. و این آیات اشاره میکنند بر اینکه خداوند اسباب عالم را هر طوری که بخواهد میچیند و از به کار انداختن آن اسباب آن نتیجهای را که خودش میخواهد را میگیرد. در این آیات برادران یوسف به وی حسد ورزیده و به حسب ظاهر او را به سوی هلاکت سوق میدهند، ولی خداوند نتیجهای بر خلاف این ظاهر گرفت و یوسف را به وسیله همین اسباب زنده کرد و همان قصد سوء را وسیله ظهور و بروز کرامت و جمال ذات یوسف کرد و در هر راهی که او را بردند که بر حسب ظاهر منتهی به هلاکت یا مصیبت وی میشد، خداوند عینا به وسیله همان راه او را به سر انجامی خیر و فضیلتی شریف منتهی نمود.[۶]
نماد خرد این یک نوشتار خُرد پیرامون قرآن است. با گسترش آن به ویکیپدیا کمک کنید.
درونمایههای مشترک روایات یهودی و قرآن[ویرایش]
نقاشی فروختن یوسف بر روی کاشی در تکیه معاون الملک
قرآن از ازدواج اسحاق نمیگوید، از عیسو نیز نمیگوید، ولی از یعقوب میگوید که پدر فرزندان بسیار بود و قرآن تنها از یوسف نام میبرد. در قرآن به قبایل (اسباط) اشاره شدهاست که در واقع دوازده سبطی هستند که از دوازده پسر یعقوب منشا میگیرد.و تعداد آنها را ذکر کردهاست.[۷]
سرگذشت یوسف در سوره دوازدهم قرآن که به نام همو است روایت میشود. او خود میگوید:
آیین پدرانم، ابراهیم و اسحاق و یعقوب را پیروی نمودهام[۸]
خداوند در این زمینه به محمد میگوید:
ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحی کردیم، بر تو حکایت میکنیم، و تو قطعاً پیش از آن از بیخبران بودی[۹]
پس این سرگذشت از نو بر محمد وحی شده و خداوند است که سخن میگوید، با این وجود شباهتهای نمایانی میان حکایت قرآن و کنتب مقدس و برخی داستانهای آکادی وجود دارد. حتی شاید گاهی برای فهم روایت قرآنی نیاز به تکمیل آن از منابع یهودی باشد.
به جای نتیجه گیری از زندگانی یوسف در قرآن آمدهاست:
این [ماجرا] از خبرهای غیب است که به تو وحی میکنیم، و تو هنگامی که آنان همداستان شدند و نیرنگ میکردند نزدشان نبودی.[۱۰]
این حکایت باید همچون هشداری برای جهانیان و به سان دلیلی بر رحمت الاهی تلقی گردد که چندین بار بر آن تاکید شدهاست. همچنین:
به راستی در سرگذشت آنان، برای خردمندان عبرتی است. سخنی نیست که به دروغ ساخته شده باشد، بلکه تصدیق آنچه [از کتابهایی] است که پیش از آن بوده و روشنگر هر چیز است و برای مردمی که ایمان میآورند رهنمود و رحمتی است.[۱۱]
سپس سفر پیدایش داستان یعقوب در مصر را حکایت میکند. او در لحظات آخر فرزندان خود را برکت میدهد، اسرائیلیان او را حنوط میکنندو سپس او را در مکفیلخ در سرزمین کنعان به خاک میسپارند.[۱۲] یوسف خود نیز به هنگام مرگ به برادران خویش گفت: من میمیرم و یقینا از شما تفقد خواهد نمود و شما را از این سرزمین به زمینی که برای ابراهیم و اسحاق و یعقوب قسم خوردهاست، خواهد برد.
یوسف در ۱۱۰ سالگی در گذشت، او را حنوط کردند و در زمین مصر در تابوت گذاشتند.[۱۳] و این پایان سفر پیدایش است.