2013-10-17، 04:24
بله:ما قبل از آشنایی با برنامه بهبودی همیشه خودمان را عقل کل می دانستیم ودر اکثر موارد با شدت
یافتن خود خواهی وخود محوری خود افکار ونظریاتمان وعقیده وهر آن چیز که که بفکر ظاهرا قدرتمند مان
می آمد را به دیگران و اطرافیان تحمیل می کردیم .فکر کردن ما همیشه تحدت تاثیر بیماری ونواقص ما
بود .ما باورود به قدم دوم به نداشتن سلامتی عقل روبه رو می شویم واین فکر بیمار گونه به ما می گوید
نداشتن عقل در مورد ما گذافه گویست.قدم دوم ما را با اصل روشن بینی رودر رو میکندکه نگاهی واقع
بینانه به زندگی اعتیادگونه خود بیندازیم ،آن وقت به خوبی متوجه می شویم که ما همه چیز بوده ایم بجز یک
فرد عاقل .برداشت معتادگونه ما از زندگی هیچ ربطی به حقیقت آن نداشت ودنیای اطرافمان رامملو از
خشونت وتجاوزمی دیدیم وبه خودمان می گفتیم که دنیا باید حول محور ما بچرخد.ما همیشه تکرار اشتباه
می کردیم ودچار روشهای قدیمی خود بودیم وانتظار داشتیم که نتیجه کارمان متفاوت باشدوبدتر از آن که با
همه بهم ریختگیها وآشفتگیهای زندگیمان مواد مخدر هم مصرف می کردیم اصلا متوجه نبودیم که هر بار
چه بلاهایی بر سرمان نازل می شود اکثر ما تحدت تاثیر فکر بظاهر قدرتمند خود بودیم ،جرینات زندگی ما
شاهدبر این بود که ما کنترل مصرف وحتی زندگی از دستمان خارج شده بود،در اوآخر تماس ما با دیگران
تقریبا قطع شده بود وظاهراحرکات زندگی را تقلید می کردیم تمامی این آشفته گی ها وفاجعه ها سر چشمه
ازفکر بیمارگونه ما بود ما همیشه درافراط و تفریط قوطه ور بودیم ونه تنها مشکلاتی از ما حل نمی شد
بلکه لاینحل می ماند حال از خود میپرسیم که آیافکر من قدرتمند است یا خیر
یافتن خود خواهی وخود محوری خود افکار ونظریاتمان وعقیده وهر آن چیز که که بفکر ظاهرا قدرتمند مان
می آمد را به دیگران و اطرافیان تحمیل می کردیم .فکر کردن ما همیشه تحدت تاثیر بیماری ونواقص ما
بود .ما باورود به قدم دوم به نداشتن سلامتی عقل روبه رو می شویم واین فکر بیمار گونه به ما می گوید
نداشتن عقل در مورد ما گذافه گویست.قدم دوم ما را با اصل روشن بینی رودر رو میکندکه نگاهی واقع
بینانه به زندگی اعتیادگونه خود بیندازیم ،آن وقت به خوبی متوجه می شویم که ما همه چیز بوده ایم بجز یک
فرد عاقل .برداشت معتادگونه ما از زندگی هیچ ربطی به حقیقت آن نداشت ودنیای اطرافمان رامملو از
خشونت وتجاوزمی دیدیم وبه خودمان می گفتیم که دنیا باید حول محور ما بچرخد.ما همیشه تکرار اشتباه
می کردیم ودچار روشهای قدیمی خود بودیم وانتظار داشتیم که نتیجه کارمان متفاوت باشدوبدتر از آن که با
همه بهم ریختگیها وآشفتگیهای زندگیمان مواد مخدر هم مصرف می کردیم اصلا متوجه نبودیم که هر بار
چه بلاهایی بر سرمان نازل می شود اکثر ما تحدت تاثیر فکر بظاهر قدرتمند خود بودیم ،جرینات زندگی ما
شاهدبر این بود که ما کنترل مصرف وحتی زندگی از دستمان خارج شده بود،در اوآخر تماس ما با دیگران
تقریبا قطع شده بود وظاهراحرکات زندگی را تقلید می کردیم تمامی این آشفته گی ها وفاجعه ها سر چشمه
ازفکر بیمارگونه ما بود ما همیشه درافراط و تفریط قوطه ور بودیم ونه تنها مشکلاتی از ما حل نمی شد
بلکه لاینحل می ماند حال از خود میپرسیم که آیافکر من قدرتمند است یا خیر
حتی روز " مرگم " هم تفاهم نخواهیم داشت
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه