2013-10-17، 04:33
ترس درما نقش اساسی وفنداسیوم بیماری ما می باشد.سوال در مورد ریشه وسرمنشع تمامی نواقص ما
صحبت میکند،ترشحات افکار تمامی ازترس سرچشمه می گیرد ودر طول روز با همین ترس دست پنجه نرم
می کنیم ما بخاطرنداشتن رابطه خوب ویک درک درست از خداوند ایمانی در ما وجود نداشت وبه جای ایمان
ترستمامی وجود ما را احاطه کرده بود.ترس خود محوری وخودخواهی به دنبال می آوردوترشحات ترس
نسبت به هرچیزومکانی وهر کس زیاد تر می شد .مثال: ترس از امنیت اقتصادی ما به خاطر اینکه همیشه
احساس بی ارزشی وبه درد نخور بودن ،تهی بودن وغیره ما را حساس تر می کرد.با پول ومسایل مالی
برای خودارزش می خریدیم واحساس قدرت می کردیم.هرگاه باافراطی خرج کردن وباری به هر جهت زندگی
کردن وبدونه برنامه ریزی فکر کردن وتمامی آنها از ترس سرچشمه میگرفت ،با بی پول شدن وبه خطر
افتادن امنیت مالی واجتماعی ترسها در ما شدت می گرفت وانجام هر کاری را از ما سلب می کرد زندگی
گذشته ما بر این منوال پا گرفته بود که اگر کسی مارا دوست نداشت پس باید از ما بترسداین
طرز تفکرمعتادگونه منجرب می شدکه انعکاس ترس در ما بیشتر شکل بگیردو به همان نسبت از مردم
واجتماع خود می ترسیدیم ومجبور بودیم که همیشه زور خود را به دنبال خود ببریم مثال:سلاحهای سرد
وغیره...... کهمنجرب به رفتارغیر اجتماعی می شد،عصیان گر،وتجاوزگر،وتجاهمات ما به حق دیگران به
سرحد خود می رسیدوآرامآرام ترسها در ما شدت بالایی می گرفت وتحت شرایط اجباری مجبور بودیم که
بترسیم.امروز با آشنا شدن با عجز وناتوانی خود واینکه تمامی آن احساس توانایی ها از ترس بودوهمان
ترسها منجرب به بیراهه رفتن ومشکلات ما بود در قدمدوم ما با اصل ایمان وتسلیم آشنا می شویم
صحبت میکند،ترشحات افکار تمامی ازترس سرچشمه می گیرد ودر طول روز با همین ترس دست پنجه نرم
می کنیم ما بخاطرنداشتن رابطه خوب ویک درک درست از خداوند ایمانی در ما وجود نداشت وبه جای ایمان
ترستمامی وجود ما را احاطه کرده بود.ترس خود محوری وخودخواهی به دنبال می آوردوترشحات ترس
نسبت به هرچیزومکانی وهر کس زیاد تر می شد .مثال: ترس از امنیت اقتصادی ما به خاطر اینکه همیشه
احساس بی ارزشی وبه درد نخور بودن ،تهی بودن وغیره ما را حساس تر می کرد.با پول ومسایل مالی
برای خودارزش می خریدیم واحساس قدرت می کردیم.هرگاه باافراطی خرج کردن وباری به هر جهت زندگی
کردن وبدونه برنامه ریزی فکر کردن وتمامی آنها از ترس سرچشمه میگرفت ،با بی پول شدن وبه خطر
افتادن امنیت مالی واجتماعی ترسها در ما شدت می گرفت وانجام هر کاری را از ما سلب می کرد زندگی
گذشته ما بر این منوال پا گرفته بود که اگر کسی مارا دوست نداشت پس باید از ما بترسداین
طرز تفکرمعتادگونه منجرب می شدکه انعکاس ترس در ما بیشتر شکل بگیردو به همان نسبت از مردم
واجتماع خود می ترسیدیم ومجبور بودیم که همیشه زور خود را به دنبال خود ببریم مثال:سلاحهای سرد
وغیره...... کهمنجرب به رفتارغیر اجتماعی می شد،عصیان گر،وتجاوزگر،وتجاهمات ما به حق دیگران به
سرحد خود می رسیدوآرامآرام ترسها در ما شدت بالایی می گرفت وتحت شرایط اجباری مجبور بودیم که
بترسیم.امروز با آشنا شدن با عجز وناتوانی خود واینکه تمامی آن احساس توانایی ها از ترس بودوهمان
ترسها منجرب به بیراهه رفتن ومشکلات ما بود در قدمدوم ما با اصل ایمان وتسلیم آشنا می شویم
حتی روز " مرگم " هم تفاهم نخواهیم داشت
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه