2013-10-17، 08:46
باکارکردن قدم دوم ما متوجه شدیم که یکی از بزرگترین مشکلات ما نداشتن سلامت عقل بود.افکار ما از مشخصاتی از قبیل عدم تمایل یعنی بسته بودن دریچه افکاروبطور کل ردکرن تمام ارزشها بود ما بخاطرنیاز به عشق ومحبت وبخاطر اینکه هیچ چیز در ما کافی نبود با اتکا کردن به فکر به ظاهر بکر خودمان مصرف مواد مخدر را برای خود انتخاب کردیم.مقایسه کردن احساساتی از قبیل خود کم بینی،کم ارزشی وبی ارزشی به همراه می آورد وما برای رفع اینها با خود محوری وفکر غلط خود اکتفا می کردیم وهمین هابرای ما آشفتگی به بار می آورد.در قدم سوم این ما هستیم که ابتدا برای برقراری با نیروی برتر وسپردن زنگی به او بایدتمایل را در خود زنده کنیم تا بتوانیم خداوند را در زندگی خود حس کنیم تا بتوانیم از زندگی شخصی خود که زیر بنای آن خودمحوری بود جدا شویم وقدرت وعشق واراده خداوند را جایگزین آن کنیم برای مابا کارکرد قدم اول وقدم دوم ثابت شده است که مدیریت خوبی بر روی زندگی یمان نداشتیم ومدیر خوبی نبودیم .یک مدیر خوب از لحاظ معنوی وروحی مشکلی نداردخوب فکر می کند مشورت می کند توکل می کند وانجام می دهد .
حتی روز " مرگم " هم تفاهم نخواهیم داشت
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه