2013-12-14، 09:53
برشکال، ای بهار هندوستان ای نجات از بلای تابستان
دادی از تیر مه بشارتها باز رستیم از حرارتها
بادهای تو میغها دارند میغهای تو تیغها دارند
رعدهای تو کوسها کوبند چرخ گوید همین که بگشو بند
طبع و حال هوا دگر کردی دشتها را همه شمر کردی
سبزهها را طراوتی دادی عمرها را حلاوتی دادی
راغ را گل زمردین کردی باغ را شاخ بسدین کردی
تو بدین حملهای که افکندی بیخ خشکی ز خاک برکندی
تیر بگذشت ناگهان بر ما منهدم گشت لشکر گرما
حبذا ابرهای پرنم تو خرما سبزههای خرم تو
دادی از تیر مه بشارتها باز رستیم از حرارتها
بادهای تو میغها دارند میغهای تو تیغها دارند
رعدهای تو کوسها کوبند چرخ گوید همین که بگشو بند
طبع و حال هوا دگر کردی دشتها را همه شمر کردی
سبزهها را طراوتی دادی عمرها را حلاوتی دادی
راغ را گل زمردین کردی باغ را شاخ بسدین کردی
تو بدین حملهای که افکندی بیخ خشکی ز خاک برکندی
تیر بگذشت ناگهان بر ما منهدم گشت لشکر گرما
حبذا ابرهای پرنم تو خرما سبزههای خرم تو