2013-10-17، 08:53
ریشه بیماری ما ترس می باشد .ترس مشکلاتی به همراه دارد یکی از بزرگترین مشکلات ترس و وابستگی است هنگامی که من از چیزی خوشم بیاید وآن را دوست داشته باشم ترس از دست دادن او مارا وابسته می کند اگر که آن مطلب یا آن چیز جنبه استفاده ای ومنفی داشته باشد.مثال پول:پول برای ما احساس قدرت وارزش می آورد واحساس تهی بودن واحساس بی ارزشی را بصورت كاذب از ما دور می کرد وکمرنگ می شد.اما به محض تمام شدن آن نیروی كاذب دوباره احساسات منفی ما را احاطه می کرد.چه قدرتی می تواند کم کاستی ها وخلعهای درونی ما را پر كند برای ما هر چیزی یک خرده بیشتر است ما از لحاظ روابط جنسی ،پول وغیره لذت جو بودیم ما بنده عادت هستیم وعادت داریم که عادت کنیم ما همیشه عادت داشتیم که به دنبال رفع مشکلاتمان ورفع نیازهایمان در بیرون از خودمان جستجو کنیم .این سوال به مامی گویدتا زمانی که ما به افراد،محیط ،پول وغیره وابسته باشیم نمی توانیم آزادی وبی نیازی را تجربه کنیم.تکیه کردن به متعلقات زندگی تکیه کردن بر باد است وتا زمانی که تکیه گاه وپناهگاه واعتماد ما نسبت به خالق خودمان در سطح بالا وباورهای قلبی نشود نمی توانیم از وابسته گیهای دنیوی جدا شویم .ما وقتی که متکی به خداوند باشیم فردی فاعل می شویم وآرامش در ما حکم فرما می شود به شرایط وموقعیتهاو مشکلات عکس العمل وواکنش نشان نمی دهیم حرص وجوش نمی خوریم وفقط برای رفع مشکل مان سهم کوچک خود را انجام می دهیم .آزادی یعنی رها شدن از بندهایی که ما را از حرکت کردن باز می داردرها شویم مثل:خودخواهی ،خودمحوری ،لذت جویی ،غرور ، ترس وغیره
حتی روز " مرگم " هم تفاهم نخواهیم داشت
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه