2013-10-17، 08:57
ما هميشه ترس از تغيير داريم واز راههايي كه برايمان غريبه ونا آشنا هستند مي ترسيم و در زندگي هر چيزي را آنقدر بالا وبزرگ مي كنيم كه دست خودمان هم به آن نمي رسد.براي ما كه يك عمر نه ايماني نه باوري نه اعتمادي بودوبخاطر ترسهايمان نسبت به همه چيز وهمه كس بدبين، شكاكانه رفتار مي كرديم دست برداشتن از زندگي گذشته كمي مشكل است .در زمان گذشته ما براي تهيه مواد مخدر يا مواد مصرفيمان باسماجت كردن به هدف خود مي رسيديم.امروز هم براي ارتباط با خداوند وبرداشت قدم سوم نياز است به همان شكل رفتار كنيم .حال با اينكه مي دانيم فقط قسمت اول قدم اول را وآن هم بصورت نصبي مي توان كار كرد روي قدمها به صورت تجربي وبه مرور زمان به كار مي افتد.اما ما دست از تلاش وكوشش بر نمي داريم سعي مي كنيم در مشاركت با ديگران يا مشاركت در انجمن يا خانواده محل كار ودركل در تمامي ارتباط هايمان با دنياي اطراف كنترل نكنيم سرزنش وكنجكاوي نكنيم تا بتوانيم در اين قدم زندگي كنيم ودر ارسال پيام به ديگران موفق باشيم .به نيازهايمان توجه كنيم وبه مرور بياموزيم كه هر جا كه نياز بيشتري به ما دارنددر همان مكان قرار بگيريم .با كاركردن قدم سوم متوجه مي شويم حتي حضور فيزيكي ما در جايي احساس آرامش را به ارمغان مي آورد با زبان برنامه صحبت مي كنيم وبا صحبتهايمان ديگران را مورد انتقاد قرار نمي دهيم.
حتی روز " مرگم " هم تفاهم نخواهیم داشت
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه