2013-12-20، 06:41
من یک بیمار عادتی هستم. حتی اگر در ناآکاهی سرم را بخارم ساعتها دچار این عادت شده و پوست سرم را تا زخمی و خونی نکنم دست بردار نیستم. اگر تخمه جلویم باشد تا دانه ی آخرش را نخورم دست بردار نیستم. تا خارش بدن و یا اگر بازی رایانه ای و گوشی تلفن شروع کنم ساعتها خودم را خفه خواهم کرد. به راستی من برده ی عادتها هستم. فقط توانایی پیدا کرده ام که شروع کننده نباشم. من ورق بازی و بیلیارد بازی و شرطبندی نمیکنم. اگر بکنم ساعتها و حتی روزها باید درد خماری بکشم تا خلاص شوم خدا را شکر که این اصول را دارم و با توانمندی اصول خودیاری بار اول را شروع نمیکنم و تاکنون عادتهایی را که زندگی و احساسات و عواطم را اسیر خودش کرده بود. قطع کامل کرده ام و من برای شکرگزاری و دعا و مراقبه که هیچ وقتی نداشتم یک عادت و وابستگی سالم ایجاد کرده ام که در لحظات تنهایی با خودم و خدای خودم هستم و به این وسیله جلوی خیلی از عادتهایی که در من فعال مانده است را میگیرم