2013-12-20، 06:43
در بعضی مواقع بخاطر شرایط محیطی و احساسی با ایجاد موانعی از اعتقادات مذهبی و دینی و بخاطر ترس از عقوبت کارهایی را نمیکردم و برای خودم اعتقاداتی داشتم من دزدی میکردم و در سال گاهی بخاطر محرم و رمضان اینکار را انجام نمی دادم. توانایی قطع دروغگویی را نداشتم. روز به روز بدتر میشدم. در سرم میپیجید دروغگو دشمن خداست و من هم دروغگو بودم برای دروغم هیچ ترفندی و قسم و تهدیدی فایده نداشت. من احساس شرمساری و خجالت فعالی داشتم که در نهایت تبدیل به گناه آزار دهنده شد که دوبار به تنهایی خودکشی کردم و دوبار با خانواده بدون اطلاع آنها مرگ موش خوراندم اما لطف خداوند شامل حالم شد. که زنده ماندیم در اصل یدک کردن دین و مذهب برای اشخاصی مثل من که تحت تأثیر عادتهایشان و کاملاً بی اختیار هستند. بلایی بزرگ محسوب میشود. من آرزو داشتم مکتب و سبکی بوجود بیاد و با قاطعیت دین و مذهب و خدا را رد کند و من را از زیر بار سنگین گناه نجات دهد.