2013-12-27، 12:44
اغلب اينطور فكر ميكنيم كه ديگران مثل ما درد ندارند. دليل این فکر هر چه باشد مهم نيست، اين اهميت دارد كه درد خود زندگي است، زندگي بدون درد كشيدن معنا و مفهومي ندارد. چون انسان برای تغییر کردن و رُشد پیدا کردن خلق شده است و همیشه تغییر و رُشد دردناک خواهد بود. مگر نه اين كه متولد شدن و رُشد فیزیکی با درد همراه است. پس براي رُشد پیدا كردن درد بايد كشيد. مانند: راه رفتن درد دارد. كار كردن درد دارد. عشق ورزيدن درد دارد. از همه مهمتر تغيير كردن برای افراد وابسته درد دارد. ميگويند درد محك زدن به پيشرفت و تكامل و رُشد معنوي است. آيا درد وابستگي به اعتياد و ساير وابستگيها مقدمهاي براي رهايي و آزادي ما نشد؟ امروز متوجه ميشويم افرادي كه در گروه در مسير بهبودي هستند، نيازي به دلسوزي و ترحم ندارند. آنها مشغول خودسازي و تغييرات هستند. تنها كساني به دلسوزي نياز دارند كه راهي براي رهايي ندارند و از جمع ما دور هستند. آيا ارزش درد را درك كردهام؟ آيا ميدانم دردهاي من سرمايهی جاوداني من در مسير بهبودي و ضامن نگهداري من است؟ خداوندا: به خاطر دردها و كمبودهايم شكرگزاري ميكنم!
درد هرچهقدر بزرگ باشد تحمل كردني است!
کتاب روز به روز 365 روز نوشته شاپور الف
درد هرچهقدر بزرگ باشد تحمل كردني است!
کتاب روز به روز 365 روز نوشته شاپور الف
تمام ارسالهایم تجربه گذشته ام است و دیدم نسبت به بهبودی تغییر کرده است و اینها نیست