ما همیشه و بیشتر روش بی اعتقادی و ناباوری خود را را بخداوند توجیه میکردیم و ميگفتيم، اگر او ذرهای بر ما علاقه داشت چنین مارا دچار اين مشکلات و درد بيدرمان نميكرد. شايد خودمان هم گاهی ميپذيرفتيم كه افكار ما آنقدر مغشوش و درگير بیماری سرطان شده بود كه فكر ميكرديم، دچار جنون و ديوانگي شدهايم. چون اين نوع افكار ما را دچار درد و عذاب بيشتري ميكرد. ما به جاي تيمار و مهرباني به خودمان که یک بیمار هستیم، نهایت بدرفتاری و توهینها را با خودمان داشتیم. ما بجای آرام کردن خود و روحیه دادن، با افکار بیمارگونه و رفتارهای ناسالم و مغرضانه به خودمان صدمهي بيشتري زديم. آيا افراد عاقل و انسانهای سالم به خودشان صدمه ميزنند؟
نخیر چنین نمیکنند، حتی با اینکه پزشک معالجمان به ما توصیه آرامش و روحیه گرفتن ميدادند، ما با لجاجت کودکانه با خود و خداوند و اطرافیان خود بدرفتاری ميکردیم.
اکنون برای رسیدن به خود (همان بیماری که آزرده ایم) براي بوجود آوردن تصوير و تصوري ذهني ( ارتباط معنوی قابل لمس مهمترين اصل برایمان میباشد، چون باعث تمركز ما موقع دعا و مراقبه ميشود) از قدرت برترمان نياز است، تا تصویر بهتری از خداوند بسازیم، تصویر قبلی ما غیر منصفانه و دور از حقیقت بوده است.
(افراد دردمند و نااميـد خيلي زود رنج و حساس هستـند، آنها دوسـت ندارند نصيحت شوند و دوست ندارند ديگران به آنها دلسوزي و ترحم كنند، اين حساسيت و زود رنجي توانايي دارد كه دريچهي افكارشان را به روي منطق و واقعيتهاي مهم بسته نگاه دارد، آنها دوست ندارند از ديگران بشنوند كه اينكار را بكن و يا آن كار را نكن، در چنين وضعيتي حاضرند درد بكشند بمیرند، اما براهکارهاي دلسوزانه و خیرخواهانه كسي گوش ندهند)
آيا از خودمان پرسيديم كه با اين اعمالي كه با خود كرديم عقلمان سالم است؟
آيا اين رسم و مرؤت يك فردي است كه سلامتي عقل دارد؟
آيا ما به خودمان بعنوان بیمار ترحم كرديم؟
با مقداري تمایل، وجدان و صداقت متوجه ميشويم كه ما با خودمان در شرایط و تحت تأثير اين عقل ناسالم، ظلم بزرگی كرديم، حتي به سفارش درمانگران خودمان اهميتي نداديم، آنها به ما تأكيد كرده بودند كه نبايد غصه بخوريم و خودمان را نگران نكنيم!
ما با انكار واقعيتهاي بيماريمان فكر ميكرديم، فردا كه از خواب بيدار شويم، مشكلي به نام سرطان نخواهيم داشت. تمام اين وقايع به ما ثابت ميكند كه مشكل اساسي و مهم ما، كمبود قدرت معنوي است. اين قدم به ما تأكيد ميكند كه برای زنده ماندن و شاد زیستن به خداوند و نيروي برتر از خودمان ايمان بياوريم، كه فقط اين نيروی قدرتمندبرتر از خودمان ميتواند به ما كمك كند. تا ما از مخمصهي بزرگ بیماری سرطان نجات پيدا كنيم، وقتي تسليم شويم، واضع اورا خواهیم دید و در آن موقع باورش ميكنيم كسي هست، كه باهوشتر ازما، قدرتمندتر ازما، داناتر ازما، مهربانتر ازما برای کمک ما آماده است، كه اگر خودمان بگذاریم حامي ما است. معناي اين پذيرش يعني بهبودي و اميدواری كه در زندگي ما وجود دارد. تسليم شدن به نيروي برتر از خودما، اين مسئلهي مهم را نمايش ميدهد. در بيماري سرطان اراده و قدرت فردي انسانها هيچ نقشي در بهبودی این بیماری ندارد، بحث ثروت و قدرت و ارادهي شخصی ما، مارا به خودكفايي و خودمختاری ميرساند، ما بارها ديديم كه با قدرت اراده و خودكفايي و خودمختاری در مقابل بيماري و كنترل درد و درمان سرطان شكست خورديم. داشتن و شروع سلامتي عقل در اين قدم، متصل شدن به قدرت برتر و خداوند است. كسي كه مارا به راحتي كمك ميكند، امّا در صورتي اينكار را ميكند كه ما از او تقاضاي كمك كنيم و دست از تلاشهاي بيحاصل و کارهای پرانرژي و هزینه بر تلف كنندهي گذشته برداريم!
(توضیح این موضوع با مثالی برایتان بیشتر آشکار میگردد: كودكي مقابل پدرش سعي در باز كردن درب اطاق داشت، كودك سعي ميكرد و پدر هم اورا تشويق مينمود، پدر هرگز در كار اين كودك مداخله نكرد، فقط تشویق کرد. تا اينكه كودك از تلاش خودش خسته شد و از پدرش براي باز كردن درب كمك خواست و پدر هم با مهرباني به فرزندش كمك كرد) ما هم مثل اين كودك همیشه چنين كاري ميكنيم، تا رمق داريم تلاش خود را ميكنيم، پس از نااميد شدن از تلاش خود، از خداوند تقاضاي كمك مينماييم و باز دوباره کارخودمان را بنوعی دیگر انجام میدهیم. اگر سلامتی عقل داشته باشیم وقتی از خداوند کمک خواستیم، برای دیدن نتیجه باید صبر کنیم. اوهم به ما كمك ميكند. ما در حين كاركرد اين قدم به مرور متوجه حضور خداوند در زندگيمان ميشويم. ميتوانيم از او براي نااميديها و دردهاي خود تسكين و تأمین امنيتهای خود کمک و از او انرژي نامحدود بگيريم.
اي كه اسمت دوا و ذكرت شفاست
ميتوانيم اين قدرت و نيروی همیشگی را جايگزين مناسبي براي عدم موفقيتها، درك علتها، درك و پذيرش بيماري خود و کنترل بگذاريم!
كساني كه از عشق و مهر خداوند آگاه هستند او را به عنوان محوريت در زندگيشان انتخاب ميكنند. اينكار براي كساني كه این انتخاب غير اعتقادي در مورد مذاهب و ادیان پيدا كردهاند و براي آنهایی كه باور قدرتبرتر كاري دشوار است. سخت و قابل باور نیست افراد بياعتقاد فکر میکنند كه خداوند آنها را با بيمار كردن مجازات كرده است. آنها با واکنش و نشاندادن خشم و درگیری در مقابل نشانههاي وجود قدرت برتر طغيان و مخالفت و درگيري ايجاد ميكنند. ما فقط تجربه خود را میگوییم و هیچ موافقت و یا مخالفت با اعتقادات کسی نداریم و هرکسی آزاد است، با باور و اعتقاد و برداشت و درک خود و با فرصت دادن بخود این راه را برود و یا نرود، بعضی از آنها هم به مرور آموزش لازم را ميبينند. براي انتخاب زندگی با نیروی قدرت برتر از در صلح در بیایند و برای زنده ماندن ناگزير هستند، آن را به صورت انرژي مثبت دريافت و درك كنند. هيچكس نميتواند بدون درك از وجود نيرويبرتر به او اعتماد كند. برای رسيدن به فرآيند ايمان آوری، کافی است که به وجود قدرت برتری که در ابتدا میتواند انرژی موجود در باور خود و شنیدن تجربیات افراد گروه و جلسات و دوستان همدرد باشد، که به آنها احساس نیاز کنیم. وقتی وجود اين نيرو را باور داشته باشيم، برای ما همین بس است، كه ديوار غرور كاذب و مدیریت انكار را در مقابل كمك برنامه، فروپاشي كنيم. بیماری ما ناخوشی معنوی است، خداوند را در زندگی خودمان درک و احساس نکردیم و برای گذران زندگی فقط تلاش کردیم و عصبی شدیم و با وارد کردن ترس و استرس عامل مهمی شدیم برای ضعیف کردن سیستم دفاعی بدنمان (امو سیستم) تا سلولهای ناهنجار سرطانی به رُشد خودشان ادامه دادن تا ما به این بیماری مبتلا شدیم و حالا هم به همان کارمان ادامه ميدهیم، اما با لجبازی و رنجش قادر نیستیم، خودمان را متقاعد کنیم، که دست نیاز بسمت خداوند دراز کنیم. با توجه به مشاركتها و تجربیات اين بيماران با نشانههايي روبهرو خواهيم شد. با حمایت خود و پرورش اين باورها به مرور به این اعتقاد ميرسيم. ما خودمان هم خیلی با این مسئله سرو کله زدیم و با تمرين كردن به باور و اعتقاد و اعتماد و در نهايت به ايمان رسيدیم، که خداوند خیرخواه و کمک ما است. با عقايد و غرور شخصي (غرايز شخصي) و با همکاری مدیریت انكار، اين علائم وجود خدا و نشانههای کمک او را در بهبوديمان وقفه ايجاد خواهيم كرد، اين غرايز همان بيعقلي و نداشتن سلامتي عقل در ماست، يكي حاضر به كمك به ماست و هیچ شرط و شروطی ندارد، ما هم با او درحال جنگ و مخالفت هستيم!
قدم دوم سلب مسئوليت از اين عقل خراب و نااميد و افسرده است و با اينكارما يك قدرت توانمند و مطلق آماده ميشود تا به ما كمك كند. اين تحول درما را بيداري معنوي ميگويند، ما براي كمك به خودمان نياز داريم از عقايد كهنه و بدرد نخور گذشته دست بر داريم، تا کسیكه ما از او کمک بخواهیم بيداري معنوي و مفهوم سلامتي عقل را به ما برميگرداند حتماً متوجه خواهيم شد. ما هميشه خودمان را به عنوان يك پديدهي عقل كل، با درايت و شعور و فهم و درک نشان ميداديم. ما اکنون هم منكر تمام بيعقليهايي كه كرده بوديم و هنوز هم دستي در آن جنون داريم هستيم. درحاليكه اگر صادقانه از خودمان بپرسيم كدام عاقلي هرروز با ترساندن و استرس دادن، خودش را تا مرز نااميدي و خودكشي و عذاب پيش ميبرد؟
كدام عاقلي مرگ خودرا قبل از فرارسيدن موقع آن، با مصرف نیکوتین و الکل و.... غصه خوردن و استرس تعیین و غصهدار و ماتمزده ميكند. كدام عاقلي توصيههاي درمانگر و پزشکان خودرا گوش نميدهد؟
كدام عاقلي امكانات رسیدن به بهبودي را رد و يا مسخره ميكند؟
كدام ديوانهاي كاري كه ما باخودمان كرديم را با خودش ميكند؟
وقتي با صداقت به اين سؤالات پاسخ بدهيم به خودمان ثابت خواهد شد كه اقرار به نداشتن سلامتي عقل براي ما سخت و غمانگيز نيست! در اين قدم با اقرار به نداشتن سلامتی عقل به درون مشكلاتمان ميرويم، چون ميخواهيم آن را بپذيريم.
نخیر چنین نمیکنند، حتی با اینکه پزشک معالجمان به ما توصیه آرامش و روحیه گرفتن ميدادند، ما با لجاجت کودکانه با خود و خداوند و اطرافیان خود بدرفتاری ميکردیم.
اکنون برای رسیدن به خود (همان بیماری که آزرده ایم) براي بوجود آوردن تصوير و تصوري ذهني ( ارتباط معنوی قابل لمس مهمترين اصل برایمان میباشد، چون باعث تمركز ما موقع دعا و مراقبه ميشود) از قدرت برترمان نياز است، تا تصویر بهتری از خداوند بسازیم، تصویر قبلی ما غیر منصفانه و دور از حقیقت بوده است.
(افراد دردمند و نااميـد خيلي زود رنج و حساس هستـند، آنها دوسـت ندارند نصيحت شوند و دوست ندارند ديگران به آنها دلسوزي و ترحم كنند، اين حساسيت و زود رنجي توانايي دارد كه دريچهي افكارشان را به روي منطق و واقعيتهاي مهم بسته نگاه دارد، آنها دوست ندارند از ديگران بشنوند كه اينكار را بكن و يا آن كار را نكن، در چنين وضعيتي حاضرند درد بكشند بمیرند، اما براهکارهاي دلسوزانه و خیرخواهانه كسي گوش ندهند)
آيا از خودمان پرسيديم كه با اين اعمالي كه با خود كرديم عقلمان سالم است؟
آيا اين رسم و مرؤت يك فردي است كه سلامتي عقل دارد؟
آيا ما به خودمان بعنوان بیمار ترحم كرديم؟
با مقداري تمایل، وجدان و صداقت متوجه ميشويم كه ما با خودمان در شرایط و تحت تأثير اين عقل ناسالم، ظلم بزرگی كرديم، حتي به سفارش درمانگران خودمان اهميتي نداديم، آنها به ما تأكيد كرده بودند كه نبايد غصه بخوريم و خودمان را نگران نكنيم!
ما با انكار واقعيتهاي بيماريمان فكر ميكرديم، فردا كه از خواب بيدار شويم، مشكلي به نام سرطان نخواهيم داشت. تمام اين وقايع به ما ثابت ميكند كه مشكل اساسي و مهم ما، كمبود قدرت معنوي است. اين قدم به ما تأكيد ميكند كه برای زنده ماندن و شاد زیستن به خداوند و نيروي برتر از خودمان ايمان بياوريم، كه فقط اين نيروی قدرتمندبرتر از خودمان ميتواند به ما كمك كند. تا ما از مخمصهي بزرگ بیماری سرطان نجات پيدا كنيم، وقتي تسليم شويم، واضع اورا خواهیم دید و در آن موقع باورش ميكنيم كسي هست، كه باهوشتر ازما، قدرتمندتر ازما، داناتر ازما، مهربانتر ازما برای کمک ما آماده است، كه اگر خودمان بگذاریم حامي ما است. معناي اين پذيرش يعني بهبودي و اميدواری كه در زندگي ما وجود دارد. تسليم شدن به نيروي برتر از خودما، اين مسئلهي مهم را نمايش ميدهد. در بيماري سرطان اراده و قدرت فردي انسانها هيچ نقشي در بهبودی این بیماری ندارد، بحث ثروت و قدرت و ارادهي شخصی ما، مارا به خودكفايي و خودمختاری ميرساند، ما بارها ديديم كه با قدرت اراده و خودكفايي و خودمختاری در مقابل بيماري و كنترل درد و درمان سرطان شكست خورديم. داشتن و شروع سلامتي عقل در اين قدم، متصل شدن به قدرت برتر و خداوند است. كسي كه مارا به راحتي كمك ميكند، امّا در صورتي اينكار را ميكند كه ما از او تقاضاي كمك كنيم و دست از تلاشهاي بيحاصل و کارهای پرانرژي و هزینه بر تلف كنندهي گذشته برداريم!
(توضیح این موضوع با مثالی برایتان بیشتر آشکار میگردد: كودكي مقابل پدرش سعي در باز كردن درب اطاق داشت، كودك سعي ميكرد و پدر هم اورا تشويق مينمود، پدر هرگز در كار اين كودك مداخله نكرد، فقط تشویق کرد. تا اينكه كودك از تلاش خودش خسته شد و از پدرش براي باز كردن درب كمك خواست و پدر هم با مهرباني به فرزندش كمك كرد) ما هم مثل اين كودك همیشه چنين كاري ميكنيم، تا رمق داريم تلاش خود را ميكنيم، پس از نااميد شدن از تلاش خود، از خداوند تقاضاي كمك مينماييم و باز دوباره کارخودمان را بنوعی دیگر انجام میدهیم. اگر سلامتی عقل داشته باشیم وقتی از خداوند کمک خواستیم، برای دیدن نتیجه باید صبر کنیم. اوهم به ما كمك ميكند. ما در حين كاركرد اين قدم به مرور متوجه حضور خداوند در زندگيمان ميشويم. ميتوانيم از او براي نااميديها و دردهاي خود تسكين و تأمین امنيتهای خود کمک و از او انرژي نامحدود بگيريم.
اي كه اسمت دوا و ذكرت شفاست
ميتوانيم اين قدرت و نيروی همیشگی را جايگزين مناسبي براي عدم موفقيتها، درك علتها، درك و پذيرش بيماري خود و کنترل بگذاريم!
كساني كه از عشق و مهر خداوند آگاه هستند او را به عنوان محوريت در زندگيشان انتخاب ميكنند. اينكار براي كساني كه این انتخاب غير اعتقادي در مورد مذاهب و ادیان پيدا كردهاند و براي آنهایی كه باور قدرتبرتر كاري دشوار است. سخت و قابل باور نیست افراد بياعتقاد فکر میکنند كه خداوند آنها را با بيمار كردن مجازات كرده است. آنها با واکنش و نشاندادن خشم و درگیری در مقابل نشانههاي وجود قدرت برتر طغيان و مخالفت و درگيري ايجاد ميكنند. ما فقط تجربه خود را میگوییم و هیچ موافقت و یا مخالفت با اعتقادات کسی نداریم و هرکسی آزاد است، با باور و اعتقاد و برداشت و درک خود و با فرصت دادن بخود این راه را برود و یا نرود، بعضی از آنها هم به مرور آموزش لازم را ميبينند. براي انتخاب زندگی با نیروی قدرت برتر از در صلح در بیایند و برای زنده ماندن ناگزير هستند، آن را به صورت انرژي مثبت دريافت و درك كنند. هيچكس نميتواند بدون درك از وجود نيرويبرتر به او اعتماد كند. برای رسيدن به فرآيند ايمان آوری، کافی است که به وجود قدرت برتری که در ابتدا میتواند انرژی موجود در باور خود و شنیدن تجربیات افراد گروه و جلسات و دوستان همدرد باشد، که به آنها احساس نیاز کنیم. وقتی وجود اين نيرو را باور داشته باشيم، برای ما همین بس است، كه ديوار غرور كاذب و مدیریت انكار را در مقابل كمك برنامه، فروپاشي كنيم. بیماری ما ناخوشی معنوی است، خداوند را در زندگی خودمان درک و احساس نکردیم و برای گذران زندگی فقط تلاش کردیم و عصبی شدیم و با وارد کردن ترس و استرس عامل مهمی شدیم برای ضعیف کردن سیستم دفاعی بدنمان (امو سیستم) تا سلولهای ناهنجار سرطانی به رُشد خودشان ادامه دادن تا ما به این بیماری مبتلا شدیم و حالا هم به همان کارمان ادامه ميدهیم، اما با لجبازی و رنجش قادر نیستیم، خودمان را متقاعد کنیم، که دست نیاز بسمت خداوند دراز کنیم. با توجه به مشاركتها و تجربیات اين بيماران با نشانههايي روبهرو خواهيم شد. با حمایت خود و پرورش اين باورها به مرور به این اعتقاد ميرسيم. ما خودمان هم خیلی با این مسئله سرو کله زدیم و با تمرين كردن به باور و اعتقاد و اعتماد و در نهايت به ايمان رسيدیم، که خداوند خیرخواه و کمک ما است. با عقايد و غرور شخصي (غرايز شخصي) و با همکاری مدیریت انكار، اين علائم وجود خدا و نشانههای کمک او را در بهبوديمان وقفه ايجاد خواهيم كرد، اين غرايز همان بيعقلي و نداشتن سلامتي عقل در ماست، يكي حاضر به كمك به ماست و هیچ شرط و شروطی ندارد، ما هم با او درحال جنگ و مخالفت هستيم!
قدم دوم سلب مسئوليت از اين عقل خراب و نااميد و افسرده است و با اينكارما يك قدرت توانمند و مطلق آماده ميشود تا به ما كمك كند. اين تحول درما را بيداري معنوي ميگويند، ما براي كمك به خودمان نياز داريم از عقايد كهنه و بدرد نخور گذشته دست بر داريم، تا کسیكه ما از او کمک بخواهیم بيداري معنوي و مفهوم سلامتي عقل را به ما برميگرداند حتماً متوجه خواهيم شد. ما هميشه خودمان را به عنوان يك پديدهي عقل كل، با درايت و شعور و فهم و درک نشان ميداديم. ما اکنون هم منكر تمام بيعقليهايي كه كرده بوديم و هنوز هم دستي در آن جنون داريم هستيم. درحاليكه اگر صادقانه از خودمان بپرسيم كدام عاقلي هرروز با ترساندن و استرس دادن، خودش را تا مرز نااميدي و خودكشي و عذاب پيش ميبرد؟
كدام عاقلي مرگ خودرا قبل از فرارسيدن موقع آن، با مصرف نیکوتین و الکل و.... غصه خوردن و استرس تعیین و غصهدار و ماتمزده ميكند. كدام عاقلي توصيههاي درمانگر و پزشکان خودرا گوش نميدهد؟
كدام عاقلي امكانات رسیدن به بهبودي را رد و يا مسخره ميكند؟
كدام ديوانهاي كاري كه ما باخودمان كرديم را با خودش ميكند؟
وقتي با صداقت به اين سؤالات پاسخ بدهيم به خودمان ثابت خواهد شد كه اقرار به نداشتن سلامتي عقل براي ما سخت و غمانگيز نيست! در اين قدم با اقرار به نداشتن سلامتی عقل به درون مشكلاتمان ميرويم، چون ميخواهيم آن را بپذيريم.