2014-01-05، 01:24
در زندگی گذشته ما ، کلمه ایی بنام اعتماد سالها بود که نقش خود را از دست داده بود و عملاٌ چنین واژه ای در زندگی ما دیگر معنا و مفهوم نداشت ، در واقع ما بعلت عدم سلامت عقل همیشه خود را در مجاورت مکانها و یا روابطی قرار میدادیم ، که مشخصه هایی از قبیل ؛ ناصداقتی ، دورویی ، و بخصوص بی اعتمادی در راس آنها قرار داشت و بدیهیست در چنین شرایط ناامنی ما هر بار به کسی اعتماد کردیم ، بقول معروف چوب آنرا هم خوردیم و لذا ما در گذشته با نهایت بی عقلی در سرزمینی زندگی کردیم که تجربه های درد آوری از اعتماد کردن کسب کردیم ، بنابراین ، خاطرات تلخ گذشته ما در رابطه با فعل اعتماد کردن ، نهایتاٌ ما را به نقطه ایی رساند که باعث ظهور نوعی اندیشه منفی و باور مخرب بنام ( بی اعتمادی ) به هر چیزی در ما شد ، و لذا ما در گذشته در اثر عدم اعتماد به دیگران هرگز نمیتوانستیم تصور کنیم کسی میخواهد بما لطفی بکند ، همیشه در زندگی به محبتهای دیگران با سوءظن نگاه میکردیم ، اگر کسی میخواست در حق ما کاری انجام دهد پیش خود میگفتیم حتماً نقشه شومی برای من کشیده است ، بنابراین ما با چنین اوضاع و احوالی ، یعنی در کمال بدبینی و با دنیای از نفرت و کوله باری از بی اعتمادی وارد انجمن معتادان گمنام شدیم و بدیهیست به عشق ها و یا محبت های که در سطح انجمن و یا از طرق دوستان بهبودی بما میشد با سوء ظن های بیمار گونه و بقول خودمان اون ور آبی نگاه میکردیم ، آنچه که امروز میتواند بعنوان یک مانع جدی سد راه ما برای بدست آوردن اصل روحانی اعتماد شود اصولا همان نگرشها و قضاوتها و خصوصاًً همان باورهای غلطیست که ما در گذشته در اثر رفتارهای غیر اصولی خودمان به آنها دست یافتیم ، اینکه ما در گذشته از اعتمادهای خود ضربه میخوردیم به این علت بود که ؛ با عقل نا سالم در مکانهای ناسالم و با اشخاص ناسالم و بر اساس لذتهای ناسالم ، ارتباط برقرار میکردیم ، بنابراین مشکل در "اعتماد" کردن نبود ، بلکه مشکل در نوع غلط اعتماد کردن ما ریشه داشت ، اعتماد کردن به نیروی برتر امروز اساسی ترین مرحله بهبودی ما را رقم میزند و لذا ما باید از هرگونه ترسی که بعنوان عاملی بازدارنده سد راه ما میشود دوری کنیم و بخصوص متوجه این مسئله باشیم که تا زمانیکه در راستا و چارچوب اصول و برنامه حرکت میکنیم ، نه تنها ازاین اصل روحانی زیانی نمی بینیم بلکه با رشد این اصل روحانی سرانجام میتوانیم به بیداری روحانی برسیم اما یکی دیگر از عوامل بازدارنده در راستای اعتماد کردن ، که ترسهای ما را افزایش میدهد و مانع رشد این اصل روحانی در ما میشود ، قضاوتها و پیش داوریهای بیمار گونه ما هستند ، ما هرگز نباید به اعضا براساس گذشته آنها و یا سوابق بد آنها که در شرایط بیماری فعال داشته اند نگاه کنیم ، هر چند دوستان و همدردان ما خود اذعان و اقرار به بیماری میکنند اما واقعیت امروز این است که آنها در حال بهبودی بسر میبرند و لذا با بهبودی کیس و شرایطی مناسبی را برای اعتماد کردن دارا می باشند و از گذشته خود بسیار فاصله گرفته اند ، و بگفته کتاب ( فقط برای امروز 12 مرداد ) که میگوید ؛ به اعضای انجمن خود اعتماد میکنم ، اگر چه آنها بی شک کامل نیستند ، اما بهترین امید من هستند . گاهی ممکن است بازهم با پیشداوری فکر کنیم که شاید ، اصل روحانی اعتماد چیزی را از ما بخواهد که خارج از توان ما باشد ، بطور مثال ؛ تغییر کنیم و یا مسئولیتی بما بدهد و یا از چیزی که آنرا دوست داریم و به آن احساس تعلق میکنیم دست برداریم ، در حالیکه باید متوجه باشیم اولاً ؛ برنامه ما یک برنامه پیشنهادیست نه یک برنامه تحمیلی و ثانیاً برنامه بهبودی بسیار ساده و سهل و آسان است ( بشرطی که متمرکز به روی آن باشیم ) و واقعاً به گونه ایی نیست که خارج از توان تک تک ما باشد . هرچند اصل روحانی اعتماد امروز برای ما ضروریست اما باید بدانیم که این اصل هم برای خود دارای ویژه گیها و قوانین و ارکانی است و لذا قبل از هر اعتمادی باید ابتدا شناخت و دانش خود را از فرهنگ و آداب آن ارتقاء دهیم .
حتی روز " مرگم " هم تفاهم نخواهیم داشت
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه