2014-01-05، 06:05
برلب یار شوخ دلبندم
خفته لبخند گرم زیبایی
خنده نه، بر کتاب عشق و امید
هست دیباچهی فریبایی
قصهی محرمانهای دارد
زخوشیهای وصل و پیوندی
چون شراب خنک به جام بلور
هوسانگیز و تشنگی افزاست
جام اول زمی نگشته تهی
جامهای دوباره باید خواست!
نقش یک خواهش است و میریزد
زان لبان درشت افسون ریز
گرمی و لذتی به جان بخشد
همچون خورشید نیمهی پاییز
پیش این خندههای مستیبخش
دامن عقل میدهم از دست
چه عجب از خطا و لغزش من!
مست را لغزش و خطا بایست!
خفته لبخند گرم زیبایی
خنده نه، بر کتاب عشق و امید
هست دیباچهی فریبایی
قصهی محرمانهای دارد
زخوشیهای وصل و پیوندی
چون شراب خنک به جام بلور
هوسانگیز و تشنگی افزاست
جام اول زمی نگشته تهی
جامهای دوباره باید خواست!
نقش یک خواهش است و میریزد
زان لبان درشت افسون ریز
گرمی و لذتی به جان بخشد
همچون خورشید نیمهی پاییز
پیش این خندههای مستیبخش
دامن عقل میدهم از دست
چه عجب از خطا و لغزش من!
مست را لغزش و خطا بایست!