2014-01-15، 09:46
من بواسطه آشنایی با بیماری ام و اینکه در تسلط کامل آن قرار دارم و قدرت آن زیاد و غیر قابل علاج و پیشرونده است و در صورت عدم توقف قادر است مرا نابود کند باخودم و نوع بیماری مهلک و پیچیده و مرموزم آشناتر شدم و تسلیمم بیشتر شد در قدم 2 با یک نیرویی که قادر است سلامتی عقل ایمان مرا به من بازگرداند آشنا شدم و وقتی کارآمدی آن به من ثابت شد اعتمادم بیشتر شد و به وجودش عمیقا و قلبا ایمان آوردم وقتی روند ایمان آوری و برگشت سلامتی عقلم را دیدم کاملا برایم محرض شد که اینجا خبری است و در قدم 3 برای اولین بار شروع به دست کشیدن از اراده شخصی ام و سپردن آن به خداوندی که خودم به تازگی آنرا پیدا نموده بودم شدم و هرگاه مجدد کنترل اوضاع را بدست میگرفتم اراده مخربم و حتی سازنده ام و تمام آنرا قدم سه ایی به مراقبتش سپردم و حرکت کردم و قدری اوضاعم بهتر شد ترسها و نگرانی هایم کمتر شد به توسط قدم 4 به اندازه 30 زندگی گذشته ام که بدون طرح و برنامه ایی و یلخی و به واسطه تسلط بیماری ام گذشته بود با خودم آشنا شدم و دوگانگی های شخصیتی ام را در تمام سطوح رفتاری اجتماعی و شخصیتی دیدم و علت و علل اینکه همیشه منزوی و افسرده بوده و نمیتوانستم درست رابطه بگذارم را در درون خودم و انتخابهایم و عدم آشنایی درست و دقیق خودم دیدم و اینکه خطاها و اشتباهات زیادی انجام داده و غافل از آنها بوده و بواسطه غرور و خودپسندی قادر به دیدن آنها نبودم خلاصه اینکه قدم چهار مرا مجددا به خودم نشان داد و لایه های انکارم کمتر شد و فهمیدم یک موجود سراپا نیازم
هر که مرا حرفی بیاموزد٬ مرا بنده خویش قرار داده است.