2014-01-21، 10:08
-- رسالت همه قدمها برداشتن موانع بین ما و خداوند است. مواد مخدر مانعی بین ما و خداوند می باشد.
-- زندگی روحانی(زندگی به روال برنامهna )ضروری و حیاتی است.
-- قدمها پروژه نیستند بلکه پروسه می باشند.(شروعی در زمان معین دارد ولی پایان و انتهایی ندارد.)
-- در برنامه na قدم یک و ره آورد آن پاکی تنها یک آغاز است و فقط زیر بنای بهبودی میباشد. خطاهای گذشته ما در اثر اجبار بیماری اعتیاد بوده است. ما انسانهایی با قدری خصوصیات خوب و قدری خصوصیات نه چندان خوب میباشیم
-- ما در مقابل بیماری خود مسئولیتی نداریم . بلکه در مقابل بهبودی خود مسئول هستیم.
-- ابعاد بیماری اعتیاد :١=بعد جسمانی (که کاملا اجبار به مصرف داشتیم.)٢=بعد روانی(اشتغال فکری و وسوسه دائمی)٣=بعد روحانی (کاملا خود محور شده بودیم بجای اینکه خدا محور باشیم)
-- تعریف وسوسه : جریان دائمی فکری است(سمج که ول کن ما نیست)و بدون توجه به عواقب مصرف مرتبا ما را به سمت بیماری و مصرف سوق می دهد.
-- بدون رعایت اصول برنامه وسوسه همیشه در کمین ماست .زیرک - حیله گر- مقتدر و صبور که هزاران چهره دارد.
-- در پی هر سقوطی (ری لپس) فرصت و توفیق بازگشت وجود ندارد.
-- در اوایل پاکی احساس خلا و توخالی بودن به ما هجوم می آورد. (خلا روحانی)
احتمالا بعد روحانی بیماری ما پیچیده ترین و مشکل ترین بعد بیماری اعتیاد است که با بکار بستن اصول روحانی خلاء ما جبران می شود.
-- اگر بجای نعشگی جایگزین مناسب پیدا نکنیم دیر یا زود خمار شده و وسوسه گریز ناپذیر است.
--استفاده از مواد مخدر تنها نشانه ای از اختلالات روانی روحانی و جسمانی من است. انکار بدون توجه به تخریب دامنه داری که در زندگی مان ایجاد کرده بودم مصرف خود را هزار گونه توجیه و خویش را تبرئه میکردیم. بعنوان مثال ظاهر شیک ورزش و ماسکها انواعی از انکار هستند.
-- انکار سد محافظی است که بیماری ما برای خودش در درون ما ایجاد کرده و به ما می گوید که بیمار نیستم.انکار شاخه اصلی بیماری اعتیاد است در هیچ بیماری تقریبا وجود ندارد و وجود آن باعث مقایسه من با بدتر از خودم می شود و یا سرزنش و مذمت ماده بخصوصی
-- انکارمـوجب عـدم درک واقعیتهای تلخ بیماریمان می شود و برای ما بروز و اعـلام حـقیقت را مـشکل می سازد. برای تشخیص ابعاد و دامنه بیماریمان لازم است با صداقـت از انـکار دوری کـنیم . انـکار یـعنی اینکه از قــبول مـسئولـیت خـساراتـی کـه اعتیاد در طول زندگیمان ایجاد کرده بود فرار می کردیم. اگر هنوز به دلایلی به ظاهر موجه ولی غیر واقعی برای رفتارهای اعتیادی خود از جمله مصرف مواد مخدر داریم در مرحله انکار به سر می بریم.
-- انکار پدیده ای است که برای بقای خود می جنگد و وقتی آشکارا نتواند پنهان می شود. تا وقتی فکر می کردیم که قادر به کنترل مصرفمان هستیم بصورت مرموزی ادامه مصرف دادیم.
--اقراریعنی پذیرفتن صادقانه بی قید و شرط و بدون اجبار واقعیت های موجود
-- به محض اقرار به عجز در مقابل مشکل اعتیاد و مصرف مواد مخدر درها باز می شوند و کمکها از راه میرسند.
-- عجز به معنای ناتوانی است و وقتی نیروی محرک ما در زندگی از کنترل ما خارج شودعاجز هستیم.
جنبه های عاجز بودن: اشتغال فکری و بروز وسوسه و سپس اجبار به مصرف عجز در این مقطع به این مفهوم است که هیچ گونه کنترلی در رابطه با مواد مخدر نداریم و به این مفهوم که او حاکم است تصمیم می گیرد و عمل می کند. مانند اجبار ما به دزدی – طلاق – تجاوز و تعدی به حقوق دیگران – خیانت و....
-- عجز بزرگترین سرمایه من معتاد است. عجزهای من محافظین من هستند و با یادآوری و اقرار دائمی به آنها از خیلی از خطاها و لغزشهادوری می کنیم. من عاجزم به این دلیل که هیچ چیز به جز مواد مخدر قادر نبود مرا وادار به این همه خطا و گناه کند. من عاجزم به این دلیل که به انجام کارهایی دست می زدم که دقیقا بر خلاف عقایدم بودند. من عاجزم به این دلیل که وقتی از روی بیماریم عمل میکند کاملا تغییر شخصیت می دهم(بی رحم- بی اراده- بی محبت- مقرور- متکبر- حسود و دارای نواقص شخصیتی و اخلاقی بی شمار)
-- اگر روزی قادر به کنترل امواج اقیانوس عادات خود باشیم پس مواد را نیز می توانیم کنترل کنیم و البته با اندکی صداقت متوجه می شویم که چنین چیزی امکان ندارد.
نشانه های عجز:اشتغال فکری- وسوسه- مصرف اجباری- آشفتگی غیر قابل اداره
ظاهرآشفته- زندانی شدن- اخراج- بهم ریختگی- نامنظمی- بیکاری- نیمه تمام گذاشتن کارها – ترورشخصیت و بوجودآمدن زمینه های منفی در تمام امور.
-- نشانه های آشفتگی درونی :جنگ درونی – محکومیت خود – تنهایی و انزوا – افسردگی – سردی و تاریکی درونی – عدم ثبات عاطفی – خود محوری – خود کم بینی – کینه – نفرت – دروغ – خشم – حسد – عدم اعتماد به نفس – خجالت
-- هیچ چیز که ما را برای بهبودی غیر واجد شرایط کند وجود ندارد مگر خودمان آن را تولید کنیم(دستاویز) هر بهانه کوچکی می تواند توسط ما بعنوان دستاویز مورد بهره برداری قرار گیرد.
-- نمونه های دستاویز:اینکه ما با ماده خاصی مشکل نداریم – احساس تفاوت – شرط گذاشتن برای بهبودی – رابطه با بعضی از افراد(به بهانه دوستی – همکاری فامیلی وغیره) و رفتن به بعضی از جاها (زمینهای بازی)
-- دستاویزها را چه بزرگ چه کوچک همه را تسلیم به برنامه می کنیم. چون با نگهداری دستاویزها همیشه جائی برای مصرف مجدد باقی می گذاریم. (فکر و وسوسه به عمل تبدیل می شود.)
-- راهی برای مصرف موفقیت آمیز و کنترل شده برای ما بیماران وجود ندارد.
اصول روحانی حاکم در قدم اول
صداقت – روشن بینی – تمایل – تسلیم – پذیرش
تسلیم یعنی رها کردن دستاویزهای که علیه بهبودی مان نگه داشته ایم.
روشن بینی به معنای تمایل به ادامه زندگی به روش جدید (روش برنامه na ) و معنای اینکه راهی برای بهبودی وجود دارد.
پذیرش به ما می قبولاند که قادر به متوقف ساختن مصرفمان تنها با استفاده از نیروی شخصی خود نمی باشیم.
برای رسیدن به آرامش کامل٫ تسلیم کامل به خواست و اراده خداوند الزامی است.
صداقت مقطعی نیست . اولین صداقت :اقرار به حقیقت معتادبودن است و صداقت با خود قادر است ما را به موفقیتهایی برساند که دانش بشری از تحقیق آن ناتوان است.
دستاوردهای قدم اول
فهمیدن اینکه :چیزی بعنوان مصرف موفقیت آمیز وجود ندارد. واکنش ما به مواد مخدر اعتیاد ما را مشخص می کند و نه مقدار مصرف. مصرف یکبار زیاد و هزار بار کافی نیست.
فهمیدن اینکه دقیقا از زمانی که فکر می کنیم با مواد مخدر مشکلی نداریم ٫ مشکل ما شروع می شود.
ما بیمار هستیم و این بیماری درمان شناخته شده ای ندارد و فقط می توانیم آنرا در نقطه ای از فعالیت باز داریم. چون بیماری ما یک بیماری روحانی است و درمان آن هم یک برنامه روحانی است. ما هیچ وقت موفق به اخذ گواهی بهبودی از (na) نمی شویم. بیماری ما چیزی فراتر از مصرف مواد مخدر است بنابراین بهبودی ما نیز چیزی فراتر از پاکی است. بیماری ما نیروی مخربی است که تمام امور زندگی و ابعاد شخصیت مان مشغول فعالیت است.
برای ما بیماران تنها یک راه برای زندگی وجود دارد. (زندگی به روال برنامه na )
na راه زندگی است ولی خود زندگی نیست. با na زندگی می کنیم و در na خیر و در آخر فهمیدن اینکه من دو نفر هستم و در راه بهبودی و برنامه آن یکی از این دو نفر باید کشته شود تا دیگری امکان حیات یابد. زندگی این دو نفر با هم و همزمان بسیار رنج آور است. من امروز انتخاب کرده ام که شخصیت بیعارگونه ام کشته شود .
وسوسه و اجبار :وقتی مصرف می کنیم چیزی در درون ما باعث می شود که نتوانیم آن را کنترل کنیم. (یکی خوب و دوتا عالی)
هـمین حـالـت وسـوسه مـا را در دیـگر مـراحـل زنـدگــی و اداره بـه عـمـل و اجـبار بدون
کنترل و افراطی و تفریطی می کند.
وقتی در دام وسوسه و اجبار و عادات خود محورانه می افتیم وارد چرخه بی پایان زندگی برای مصرف و مصرف برای زندگی خواهیم شد.
-- یادمان باشد بازیابی (مراحل پاکی و بهبودی )ما را از درد و رنج معاف نمی کند. زندگی بر طبق قوانین هستی٫مجموعه ای از لحظات شادی و غم است و در زندگی غمها و شادیها و اتفاقات خوشایند و ناگوار در سبدی واحد به ما عرضه می شود. و شاید مشکلات ما کم و یا کوچک نشوند ولی به لطف کارکرد این برنامه ما هستیم که بزرگتر شده و عاقلانه و با اتکا به خداوند با مشکلات و غمها و شادیهای خود مواجه شده و از عهده آنها بر می آییم.
-- زندگی روحانی(زندگی به روال برنامهna )ضروری و حیاتی است.
-- قدمها پروژه نیستند بلکه پروسه می باشند.(شروعی در زمان معین دارد ولی پایان و انتهایی ندارد.)
-- در برنامه na قدم یک و ره آورد آن پاکی تنها یک آغاز است و فقط زیر بنای بهبودی میباشد. خطاهای گذشته ما در اثر اجبار بیماری اعتیاد بوده است. ما انسانهایی با قدری خصوصیات خوب و قدری خصوصیات نه چندان خوب میباشیم
-- ما در مقابل بیماری خود مسئولیتی نداریم . بلکه در مقابل بهبودی خود مسئول هستیم.
-- ابعاد بیماری اعتیاد :١=بعد جسمانی (که کاملا اجبار به مصرف داشتیم.)٢=بعد روانی(اشتغال فکری و وسوسه دائمی)٣=بعد روحانی (کاملا خود محور شده بودیم بجای اینکه خدا محور باشیم)
-- تعریف وسوسه : جریان دائمی فکری است(سمج که ول کن ما نیست)و بدون توجه به عواقب مصرف مرتبا ما را به سمت بیماری و مصرف سوق می دهد.
-- بدون رعایت اصول برنامه وسوسه همیشه در کمین ماست .زیرک - حیله گر- مقتدر و صبور که هزاران چهره دارد.
-- در پی هر سقوطی (ری لپس) فرصت و توفیق بازگشت وجود ندارد.
-- در اوایل پاکی احساس خلا و توخالی بودن به ما هجوم می آورد. (خلا روحانی)
احتمالا بعد روحانی بیماری ما پیچیده ترین و مشکل ترین بعد بیماری اعتیاد است که با بکار بستن اصول روحانی خلاء ما جبران می شود.
-- اگر بجای نعشگی جایگزین مناسب پیدا نکنیم دیر یا زود خمار شده و وسوسه گریز ناپذیر است.
--استفاده از مواد مخدر تنها نشانه ای از اختلالات روانی روحانی و جسمانی من است. انکار بدون توجه به تخریب دامنه داری که در زندگی مان ایجاد کرده بودم مصرف خود را هزار گونه توجیه و خویش را تبرئه میکردیم. بعنوان مثال ظاهر شیک ورزش و ماسکها انواعی از انکار هستند.
-- انکار سد محافظی است که بیماری ما برای خودش در درون ما ایجاد کرده و به ما می گوید که بیمار نیستم.انکار شاخه اصلی بیماری اعتیاد است در هیچ بیماری تقریبا وجود ندارد و وجود آن باعث مقایسه من با بدتر از خودم می شود و یا سرزنش و مذمت ماده بخصوصی
-- انکارمـوجب عـدم درک واقعیتهای تلخ بیماریمان می شود و برای ما بروز و اعـلام حـقیقت را مـشکل می سازد. برای تشخیص ابعاد و دامنه بیماریمان لازم است با صداقـت از انـکار دوری کـنیم . انـکار یـعنی اینکه از قــبول مـسئولـیت خـساراتـی کـه اعتیاد در طول زندگیمان ایجاد کرده بود فرار می کردیم. اگر هنوز به دلایلی به ظاهر موجه ولی غیر واقعی برای رفتارهای اعتیادی خود از جمله مصرف مواد مخدر داریم در مرحله انکار به سر می بریم.
-- انکار پدیده ای است که برای بقای خود می جنگد و وقتی آشکارا نتواند پنهان می شود. تا وقتی فکر می کردیم که قادر به کنترل مصرفمان هستیم بصورت مرموزی ادامه مصرف دادیم.
--اقراریعنی پذیرفتن صادقانه بی قید و شرط و بدون اجبار واقعیت های موجود
-- به محض اقرار به عجز در مقابل مشکل اعتیاد و مصرف مواد مخدر درها باز می شوند و کمکها از راه میرسند.
-- عجز به معنای ناتوانی است و وقتی نیروی محرک ما در زندگی از کنترل ما خارج شودعاجز هستیم.
جنبه های عاجز بودن: اشتغال فکری و بروز وسوسه و سپس اجبار به مصرف عجز در این مقطع به این مفهوم است که هیچ گونه کنترلی در رابطه با مواد مخدر نداریم و به این مفهوم که او حاکم است تصمیم می گیرد و عمل می کند. مانند اجبار ما به دزدی – طلاق – تجاوز و تعدی به حقوق دیگران – خیانت و....
-- عجز بزرگترین سرمایه من معتاد است. عجزهای من محافظین من هستند و با یادآوری و اقرار دائمی به آنها از خیلی از خطاها و لغزشهادوری می کنیم. من عاجزم به این دلیل که هیچ چیز به جز مواد مخدر قادر نبود مرا وادار به این همه خطا و گناه کند. من عاجزم به این دلیل که به انجام کارهایی دست می زدم که دقیقا بر خلاف عقایدم بودند. من عاجزم به این دلیل که وقتی از روی بیماریم عمل میکند کاملا تغییر شخصیت می دهم(بی رحم- بی اراده- بی محبت- مقرور- متکبر- حسود و دارای نواقص شخصیتی و اخلاقی بی شمار)
-- اگر روزی قادر به کنترل امواج اقیانوس عادات خود باشیم پس مواد را نیز می توانیم کنترل کنیم و البته با اندکی صداقت متوجه می شویم که چنین چیزی امکان ندارد.
نشانه های عجز:اشتغال فکری- وسوسه- مصرف اجباری- آشفتگی غیر قابل اداره
ظاهرآشفته- زندانی شدن- اخراج- بهم ریختگی- نامنظمی- بیکاری- نیمه تمام گذاشتن کارها – ترورشخصیت و بوجودآمدن زمینه های منفی در تمام امور.
-- نشانه های آشفتگی درونی :جنگ درونی – محکومیت خود – تنهایی و انزوا – افسردگی – سردی و تاریکی درونی – عدم ثبات عاطفی – خود محوری – خود کم بینی – کینه – نفرت – دروغ – خشم – حسد – عدم اعتماد به نفس – خجالت
-- هیچ چیز که ما را برای بهبودی غیر واجد شرایط کند وجود ندارد مگر خودمان آن را تولید کنیم(دستاویز) هر بهانه کوچکی می تواند توسط ما بعنوان دستاویز مورد بهره برداری قرار گیرد.
-- نمونه های دستاویز:اینکه ما با ماده خاصی مشکل نداریم – احساس تفاوت – شرط گذاشتن برای بهبودی – رابطه با بعضی از افراد(به بهانه دوستی – همکاری فامیلی وغیره) و رفتن به بعضی از جاها (زمینهای بازی)
-- دستاویزها را چه بزرگ چه کوچک همه را تسلیم به برنامه می کنیم. چون با نگهداری دستاویزها همیشه جائی برای مصرف مجدد باقی می گذاریم. (فکر و وسوسه به عمل تبدیل می شود.)
-- راهی برای مصرف موفقیت آمیز و کنترل شده برای ما بیماران وجود ندارد.
اصول روحانی حاکم در قدم اول
صداقت – روشن بینی – تمایل – تسلیم – پذیرش
تسلیم یعنی رها کردن دستاویزهای که علیه بهبودی مان نگه داشته ایم.
روشن بینی به معنای تمایل به ادامه زندگی به روش جدید (روش برنامه na ) و معنای اینکه راهی برای بهبودی وجود دارد.
پذیرش به ما می قبولاند که قادر به متوقف ساختن مصرفمان تنها با استفاده از نیروی شخصی خود نمی باشیم.
برای رسیدن به آرامش کامل٫ تسلیم کامل به خواست و اراده خداوند الزامی است.
صداقت مقطعی نیست . اولین صداقت :اقرار به حقیقت معتادبودن است و صداقت با خود قادر است ما را به موفقیتهایی برساند که دانش بشری از تحقیق آن ناتوان است.
دستاوردهای قدم اول
فهمیدن اینکه :چیزی بعنوان مصرف موفقیت آمیز وجود ندارد. واکنش ما به مواد مخدر اعتیاد ما را مشخص می کند و نه مقدار مصرف. مصرف یکبار زیاد و هزار بار کافی نیست.
فهمیدن اینکه دقیقا از زمانی که فکر می کنیم با مواد مخدر مشکلی نداریم ٫ مشکل ما شروع می شود.
ما بیمار هستیم و این بیماری درمان شناخته شده ای ندارد و فقط می توانیم آنرا در نقطه ای از فعالیت باز داریم. چون بیماری ما یک بیماری روحانی است و درمان آن هم یک برنامه روحانی است. ما هیچ وقت موفق به اخذ گواهی بهبودی از (na) نمی شویم. بیماری ما چیزی فراتر از مصرف مواد مخدر است بنابراین بهبودی ما نیز چیزی فراتر از پاکی است. بیماری ما نیروی مخربی است که تمام امور زندگی و ابعاد شخصیت مان مشغول فعالیت است.
برای ما بیماران تنها یک راه برای زندگی وجود دارد. (زندگی به روال برنامه na )
na راه زندگی است ولی خود زندگی نیست. با na زندگی می کنیم و در na خیر و در آخر فهمیدن اینکه من دو نفر هستم و در راه بهبودی و برنامه آن یکی از این دو نفر باید کشته شود تا دیگری امکان حیات یابد. زندگی این دو نفر با هم و همزمان بسیار رنج آور است. من امروز انتخاب کرده ام که شخصیت بیعارگونه ام کشته شود .
وسوسه و اجبار :وقتی مصرف می کنیم چیزی در درون ما باعث می شود که نتوانیم آن را کنترل کنیم. (یکی خوب و دوتا عالی)
هـمین حـالـت وسـوسه مـا را در دیـگر مـراحـل زنـدگــی و اداره بـه عـمـل و اجـبار بدون
کنترل و افراطی و تفریطی می کند.
وقتی در دام وسوسه و اجبار و عادات خود محورانه می افتیم وارد چرخه بی پایان زندگی برای مصرف و مصرف برای زندگی خواهیم شد.
-- یادمان باشد بازیابی (مراحل پاکی و بهبودی )ما را از درد و رنج معاف نمی کند. زندگی بر طبق قوانین هستی٫مجموعه ای از لحظات شادی و غم است و در زندگی غمها و شادیها و اتفاقات خوشایند و ناگوار در سبدی واحد به ما عرضه می شود. و شاید مشکلات ما کم و یا کوچک نشوند ولی به لطف کارکرد این برنامه ما هستیم که بزرگتر شده و عاقلانه و با اتکا به خداوند با مشکلات و غمها و شادیهای خود مواجه شده و از عهده آنها بر می آییم.