2014-01-27، 07:20
چشمهای تو مثل آینه بود
که به تصویر مرده جان می داد
با تو عطر بهار با من بود
نفسم بوی آسمان می داد
یک نفر در کنار سایه تو
به من وساده گیم می خندید
باز هم یک نگاه شرم آگین
اولین بوسه؛ آخرین تردید
لحظه های نجیب وباکره را
تا شب اشتباه می بردم
تن تبعیدی ترا با خود
لب مرز گناه می بردم
حسرت یک تغزل کوتاه
در دلم مثل زخم کاری بود
در کنار حضور تو این بار
یک نفر گرم سوگواری بود
روی لب های خشک وتب زده ام
داغ آن اشتباه ، جا مانده
درکنار غرور زخمی من
لذت آن گناه جا مانده
عطر پاییزی تو پیچیده
در نفس های زرد گندمزار
فرصت آخر است، باور کن
بغض من را به شانه ات بسپار
_______________نیلوفر لاری پور
که به تصویر مرده جان می داد
با تو عطر بهار با من بود
نفسم بوی آسمان می داد
یک نفر در کنار سایه تو
به من وساده گیم می خندید
باز هم یک نگاه شرم آگین
اولین بوسه؛ آخرین تردید
لحظه های نجیب وباکره را
تا شب اشتباه می بردم
تن تبعیدی ترا با خود
لب مرز گناه می بردم
حسرت یک تغزل کوتاه
در دلم مثل زخم کاری بود
در کنار حضور تو این بار
یک نفر گرم سوگواری بود
روی لب های خشک وتب زده ام
داغ آن اشتباه ، جا مانده
درکنار غرور زخمی من
لذت آن گناه جا مانده
عطر پاییزی تو پیچیده
در نفس های زرد گندمزار
فرصت آخر است، باور کن
بغض من را به شانه ات بسپار
_______________نیلوفر لاری پور
مشگل اینه که به بعضیا بیشتر از حدشون بها دادم