2014-02-03، 09:37
در طول سالهايي كه در الانان بودم در مورد قدم اول زياد فكر كردم . اخيرا نيز در مورد آن احساسي داشتم احساسي كه غالبا در يك كلمه "اندوه" توصيف ميشود .من از بخاطر آوردن دوستم كه پيشرفت سريع الكلي ، بدن سالم و شادي آشكار آشكار او را به سيروز و مرك تبديل كرده بود احساس غم و اندوه ميكنم . ضرورتي ندارد كه امروز از اين بيماري متنفر باشم ، اما از حضور قدرتمند و مخرب اين بيماري در زندگي خود احساس بدي دارم . من خاطرات بسياري از آسيب به خانواده ،دوستان و خودم دارم . من براي از دست رفتن عشق و زندگيم كه الكليسم باعث آن بود غمگين هستم . من از تلاشي كه سالها صرف شكستن حلقه اين بيماري كردم اندوهگينم ، اما امروز مي پذيرم كه در مقابل الكليسم عاجزم و هرگاه با آن درگير شده ام ، زندگيم كاملاا غير قاابل كنترل شده است .
ياد آوري امروز
.من براي آنچه در نتيجه الكليسم از دست رفته است آسيب ديدم . بخشي از پذيرش آثار اين بيماري در زندگيم پذيرش اندوهم است . با مقابله با فشار الكليسم در زندگي خود از چنگال فشرده اين بيماري رها شده و به يك زندگي پر اميد وارد ميشوم . پذيرفتن شكست و تسليم شدن به اينكه الكليسم يك دشمن قدرتمند است آسان نيست . اما با اين وجود اگر ميخواهيم يك بار ديگر زندگي سالم و شادي داشته باشيم ، كاملا ضروري است .
ياد آوري امروز
.من براي آنچه در نتيجه الكليسم از دست رفته است آسيب ديدم . بخشي از پذيرش آثار اين بيماري در زندگيم پذيرش اندوهم است . با مقابله با فشار الكليسم در زندگي خود از چنگال فشرده اين بيماري رها شده و به يك زندگي پر اميد وارد ميشوم . پذيرفتن شكست و تسليم شدن به اينكه الكليسم يك دشمن قدرتمند است آسان نيست . اما با اين وجود اگر ميخواهيم يك بار ديگر زندگي سالم و شادي داشته باشيم ، كاملا ضروري است .
هر که مرا حرفی بیاموزد٬ مرا بنده خویش قرار داده است.