2013-12-04، 01:53
هنوز دو قهوه ی داغ و تلخ روی میز هستند …
اما تو نیستی
دلم هوای تو را می کند میروم سراغ شعرهایم ، این روزها خوب یاد گرفته ام خود را به کوچه علی چپ بزنم !
یاد تو مثل شومینه ست …
تو این روزا که هوا داره سرد میشه
پر از اشکم ولی میخندم به سختی
به قول فروغ که میگفت :
شهامت میخواهد سرد باشی و گرم بخندی !
پاییز است
باد مى وزد
کسى چه میداند …
شاید امسال ، زمان افتادن من باشد
چقدر بد است ، این همه دوستت دارم به تو نمی رسد
فقط می روند روی کاغذ و حول محور نبودنت ، می چرخند !
اما تو نیستی
دلم هوای تو را می کند میروم سراغ شعرهایم ، این روزها خوب یاد گرفته ام خود را به کوچه علی چپ بزنم !
یاد تو مثل شومینه ست …
تو این روزا که هوا داره سرد میشه
پر از اشکم ولی میخندم به سختی
به قول فروغ که میگفت :
شهامت میخواهد سرد باشی و گرم بخندی !
پاییز است
باد مى وزد
کسى چه میداند …
شاید امسال ، زمان افتادن من باشد
چقدر بد است ، این همه دوستت دارم به تو نمی رسد
فقط می روند روی کاغذ و حول محور نبودنت ، می چرخند !
مشگل اینه که به بعضیا بیشتر از حدشون بها دادم