2014-12-26، 01:48
بله ماحساس میکردم که به دنیا امده ام و با داشتن اراده و غیرت که همان قدرت انسانی است، تلاش کنم و در زندگی مستقل و خودکفا باشم و نباید در این راستا از کسی کمک بگیرم و هرگز راجع به کاری که حتی بلد نبودم با کسی مشورت نمیکردم و اگر مشورت هم میکردم همان کاری را میکردم که به عقیده ام درست بود. همه کارهایم و احساساتم و عواطفم هم تحت تأثیر سیستم خودمحورانه و خودخواهانه قرار گرفت و غرورکاذب و مدیریت شبکه انکار هم از طرف دیگر نگذاشتند واقعیتهای زندگی را ببینم و برای آنها چاره ای بیاندیشم البته چون از تجربیات و مشورت از دیگران بهره نداشتم، بیشترکارهایم با شکست و خرابکاری روبه رو میشد. من شنیده بودم که آدمهای موفق مشاوران خوبی داشتند، اما متوجه منظورش نمیشدم. غرورکاذب و انکار اجازه نمیداد که من نقطه ضعف و کمبودهایم را ببینم. من فقط مدعی بودم که خیلی میفهمم و خیلی میدانم و توانایی بسیار بالایی دارم و باید مغرور باشم، بخاطر این همه توانایی، فقط عده ای را احساس میکردم که چوب لای چرخم میگذارند و یا من را جادو کرده و چشم زخم می زنند...