2014-04-08، 02:54
نه چنین جرات و توانایی نداشتم و به راستی نه گفتن مانند بزرگترین خطا که احساس شرمساری و خجالت و حتی گناه برایم داشت. در اثر همین نقیصه غرور و انکارم به من تلقین میکرد که هیچ مردی هرگز بکسی نه نمیگوید و نه گفتن باوری بود در زندگیم که اگر بگویم زندگی هم به من نه خواهد گفت و تا زنده هستم زمانه با من سرجنگ خواهد گذاشت. نه گفتن مانند یک حرف ممنوعه در زندگیم در اومده بود و من نه در مقابل همدوره ایها بلکه سایرین هم نه را نمیگفتم تا از آنها تأیید بگیرم. گاهی ممکن بود دونفر از من چیزی مشابه را میخواستند و من اجباراً از یکی دیگر معذرت خواهی میکردم و از او تقاضای بخشش میکردم و مسلماً از آن ببعد با من سرسنگین میشد و من برای منت کشی هرکاری میکردم.