بی تو این فاصله ها طاقت من را برده
ساعتم زنگ زده عقربه هایش مرده
کاش باور کنی از دوری تو دلتنگم
این دل خسته ام از دوری تو پژمرده.

همه چیز باتـو شروع شد!


اما ...

هیچ چیز بدون تـو، تمام نمی شود


حتی همین دلتنگی های بیهوده من....

دلم واسه اون روزهایی تنگ شده که کسی را دوست نداشتم ،

چه خوب بود اون بی خیالی ها ..........

ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﻫﺴﺖ ﺗﻮ ﺩﻧﯿﺎ ﮐﻪ ﺣﺲ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﯿﺸﮑﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ . . .

یک دل سیر بدون ترس از قضاوت دیگران،کودکانه گریه کنم ...
یک روزه کامل رو به خودم اختصاص بدم...
برا یه روز از قفس و باورهای غلط ذهنیم ازاد شم...

حالــــم خوب است
امــــا...
دلــــم
تنــــگِ آن روزهایی شده
که می توانستم
از تــــه دل بخــــندم...

نیستش ... نمی دونم کجاست ! چه می کنه !
ولی می دونم که ندارمش ....
هیچوقت نخواستم که تــ♥ــــو رو با چشمات به یاد بیارم
نه نمی خواستم که تـــ♥ــو رو تو گم ترین آرزوهام ببینم
نمی خواستم که بی تــ♥ــو به دیوارا بگم : هنوزم دوستت دارم .
آخه تو حول و ولای پریشونی تــ♥ـــو رو نداشتن ...

تو گیرو داره : ” ای بابا! دله تو هیچ ، حال اون خوش ! ”

ای بی مروت !

دیگه دلی می مونه ؟ که جونه دله کبوتر بتپه
که با شما از جونه زندگیش بگه ؟
بگه که هنوز زندس ؟
اگه صدا صدای منه
نفس اگه نفسه تـــ♥ــو ...
بزار که اون خوش غیرتاش بدونن که

دل دیگه دل نیس ، دیگه دل نمیشه
نه دیگه این واسه ما دل نمیشه ....

 گاهی چه دلتنگ میشویم

 

 برای یک مواظب خودت باش         

 

 برای یک هستم  

 

 برای یک نوازش

 

این روزها زیادی ساکت شده ام
نمیدانم چرا حرفهایم بجای گلویم از چشمانم بیرون می آیند...  
چه خوب که میدونی چقدر دلم بهانه ی تو رو میگیره هر روز
چه خوب که میدونی چقدر دلم هوای با تو بودن کرده
چه خوب که میدونی چقدر دلم از این روزهای سرد بی تو بودن گرفته
چه خوب که میدونی چقدر دلم برای ضرب آهنگ قدمهایت
گرمی نفسهایت ، مهربانی صدایت تنگ شده
چه خوب که میدونی چقدر دلواپس توام 
چه خوب که میدونی چقدر تنهام ، چقدر خسته ام
و چقدر به حضور سبزت محتاجم
اخه
توتنهاکسیی که

منومیفهمی وحالمومیدونی